15 495
مشترکین
-1124 ساعت
-787 روز
-25530 روز
آرشیو پست ها
Repost from TgId: 1440531845
تو مهمونی نشسته بودیم و از لج محسن زیر لباسم شورت نپوشیده بودم. نشستم مقابلش پاهامو کمی باز کردم و مطمئن بودم اگه سرشو بلند کنه میتونه لای پامو ببینه.
بهش پیام دادم:
- بابایی رو به روتو نگاه کن.
پامو بیشتر باز کردم که بلافاصله سرشو بلند کرد و نگاهش افتاد به لای پام رنگش پرید و سرخ شد.
تند برام تایپ کرد:
- ستاره چرا شورت نپوشیدی؟ کفر منو در نیار الان مامانت میبینه.
نیشخندی زدم و پاهامو باز کردم. مامان اصلا حواسش نبود و نمیدونست شوهرش زل زده به لای پای من.
پاشدم برم سمت اتاق و گفتم:
- بابایی یه لحظه میای...
سریع پاشد دنبالم اومد و منو کوبوند به دیوار دستشو برد لای پام و عصبانی غرید:
- چند دفعه بگم به من نگو بابایی من بابات نیستم؟؟
با حس خیسی لای پام خشکش زد و شروع کرد...
https://t.me/+6BGRA9ioU9Q5NzMx
https://t.me/+6BGRA9ioU9Q5NzMx
2 03500
Repost from TgId: 1440531845
- زدی گلدون عتیقه رو شکستی حرومزاده
کی گفت توله تو بیاری سر کار؟
میدونی قیمتش چقدره؟
دخترک ۳ ساله م رو که از ترس میلرزید توی بغلم گرفتم و هق زده
-آقا به خدا حواسش نبود،بچه ست دیگه
هر چی پولش باشه کار میکنم میدم
اصلا یه سال بدون حقوق براتون گار میکنه
-زر نزن زنیکه...
وقتی دست سنگینش توی صورتم نشست خون از دماغم شره کرد و روی لباسم ریخت
آلما جیغ زد
-مامان منو نزن...بی ادب
به بابام میگم
مرد با حرص دست آلما رو گرفت و پرتش کرد کناری
-معلومه نیست از زیر کی هتل مادرت بالا اومده
مگه تو بابا داری
-من بابا دالم
از صدای جیغ مانند دخترکم دلم میخواست بمیرم
اگه اون مرد میفهمید پدر آلما کل زندگیش رو میخره و میفروشه هیچ وقت جرات نمیکرد دست روش بلند کنه.
-نزنش بیشرف ...منکه گفتم پول شو میدم
-آخه تو پول داری گدا گشنه
کل خاندانت و بفروشی نمیتونی پول دسته ی اون گلدون و بدی
زنیکه هرزه...وایسا پلیس بیاد تکلیفت و روشن کنه
گوشای آلما رو گرفتم و تا فحش های اون مرد رو نشنوه و گفتم:
-برو تو حیاط بازی کن تا مامان با آقای صفری حرف بزنم، خب؟
بعدا میبرمت واست بستنی میخرم
-بستنی نمیخولم...تو که پول ندالی
بیا علوسکم و بفلوش پول آقاهه لو بده
-گریه نکن قربون اون اشکات ...
برو تو حیاط ،فقط جایی نرو تا مامان بیام...باشه؟
.
با صدای مرد نامردم تنم لرزید،موهای فر آلما رو بوسید
-واسه چی گریه میکنی فرفری خانوم
-من اون گلدون و نشکستم
به اون آقاهه دفتم
تازشم دیگه لباس عید نمیخوام...
قباد روبروی دخترکم نشست و با دیدن سرخی گونه اش اخم هاش توی هم رفت:
-صورتت چرا قرمز شده؟
-اون آقاهه من و مامانم و زد...
بهش دفتم علوسکم و میفلوشم پولش و میدم
مامانم خیلی گلون خلیده
خودم دیدم دستاش اوف شده بود
زمینای خونه خانم کپله رو شست و باسم علوسک خلید
-گریه نکن دردونه...خودم پولش و میدم
حالا میگی بابات کجاست؟
-منکه بابا ندالم....
یعنی بابام منو مامانم و دوست نداله
منم میخوام بزلگ شدم خیلی پولدار شم تا مامانم کال نتونه
با صدای مرد تنم یخ زد:
-اونجاست جناب سروان
دستگیرش کنید
قباد با دیدن دستبند دور دستمنگاه ناباوری به دخترکی که مامان صدام میزد انداخت و لب زد:
-آلما دختر منه؟
https://t.me/+PYZK0-4yyl0xODc8
https://t.me/+PYZK0-4yyl0xODc8
https://t.me/+PYZK0-4yyl0xODc8
https://t.me/+PYZK0-4yyl0xODc8
https://t.me/+PYZK0-4yyl0xODc8
وقتی فهمید دختر حامله ام میخواست سقط کنم
چون برای ثروت خان سالارا وارث میخواست منم روز زایمانم با دخترکم فرار کردم و ...
❤ 3
2 08010
Repost from TgId: 1440531845
-بیا یه بازی کنیم اگه تو بردی بدون هیچ چشمداشتی کمکت میکنیم ولی اگه باختی در عوض باید بیبی گرل ما بشی! قبول میکنی؟
بیبی گرل همون دخترکوچولو میشد دیگه؟ سری به نشونه تایید تکون دادم
نمیفهمیدم چرا چشمای مامان بابای دوستم برق میزنه وقتی جفت پیشنهاداشون به نفع من بود
-بازیش چیه؟
-بازی تحریک نشدن
گیج به عمو که اینحرفو گفت نگاه کردم که خاله دستش رو از زیر سوتینم رد کرد و روی میمیام گذاشت..
با لمس میمیام توسط مامان دوستم یه حس عجیبی تو سراسر وجودم پیچید انگار زیردلم داشت خالی میشد این دیگه چه حسیه؟
-اگه تا پنج دقیقه تحریک نشی بابت کمک بهت ازت چیزی نمیخولیم!
سیبک گلوم لرزید که همزمان لاله گوشم رو...
https://t.me/+cs46Xd_I7kMxZGM0
https://t.me/+cs46Xd_I7kMxZGM0
https://t.me/+cs46Xd_I7kMxZGM0
https://t.me/+cs46Xd_I7kMxZGM0
https://t.me/+cs46Xd_I7kMxZGM0
https://t.me/+cs46Xd_I7kMxZGM0
https://t.me/+cs46Xd_I7kMxZGM0
https://t.me/+cs46Xd_I7kMxZGM0
https://t.me/+cs46Xd_I7kMxZGM0
النا دختر کوچولویی که با سر به هوا بازیاش کاری میکنه دوست پسرش بهش تجاوز کنه و از تجاوزش عکسو فیلم بگیره و تهدیدش کنه
النا که جایی رو برای پناه گرفتن نداره داستان رو به دوست صمیمیش میگه اما پدر و مادر دوستش قضیه رو میشنون و در عوض حل مشکل الینا بهش پیشنهادی عجیب میدن که مسیر زندگیش رو عوض میکنه ...🔞💦
❤ 1
2 12000
Repost from TgId: 1440531845
#نامادریحشری🔞🔞
#پارت1
با حس خیسی لای پاهام ناله کردم
_ایییی...
_جون قشنگ مامان
با صدای نامادریم شوکه چشمامو باز کردم و به صورتش که بین پام بود و زبونشو روی بهشتم میکشید نگاه کردم
_د..داری چیکار میکنی؟ آههه.. تو اتاق من چیکار داری؟
با نیشخند زبونشو لای شیار بهشتم برد و دور سوراخ خیسم چرخوند که با ناله کمرم رو به تخت کوبیدم
_ای جان...دختر شوهرم هورنی از آب در اومده!
_اوممم ...و...ولم کن وگرنه به بابام میگم
انگشتشو لای بهشتم کشید و خودش بالا اومد و با زبونش نوک سینهامو لیس زد
_مامانی داره با زبونش پاشویهات میده تا تبت بیاد پایین
نوک سینهامو تو دهنش فرو برد و همزمان که بهشت خیسمو میمالید نوک سینهامو میلیسید
چشمام بسته شد و بی اراده ناله کردم. درست دست گذاشته بود روی نقطه حساس بدنم
_چرا.. چرا اینکار رو میکنی؟
لرزش صدام از ترس که نه، از لذت بود!
لبخندش پررنگتر شد
_چون تو دختر کوچولوی شوهرمی و بیشتر از بابات تحریکم میکنی🔞🔥💦
https://t.me/+t3mNawI2_mRjYmI0
https://t.me/+t3mNawI2_mRjYmI0
https://t.me/+t3mNawI2_mRjYmI0
https://t.me/+t3mNawI2_mRjYmI0
https://t.me/+t3mNawI2_mRjYmI0
https://t.me/+t3mNawI2_mRjYmI0
https://t.me/+t3mNawI2_mRjYmI0
https://t.me/+t3mNawI2_mRjYmI0
نامادری جوون و سک.سی که از بدو ورودش به خونه شوهرش، دختر مظلوم شوهرش با پوست سفید صورتیش چشمش رو میگیره و یه شب که دخترش تب داره، میره تو اتاقش و به بهونه پایین آوردن تبش لختش میکنه و......🔥🔞💦
https://t.me/+t3mNawI2_mRjYmI0
https://t.me/+t3mNawI2_mRjYmI0
https://t.me/+t3mNawI2_mRjYmI0
https://t.me/+t3mNawI2_mRjYmI0
https://t.me/+t3mNawI2_mRjYmI0
https://t.me/+t3mNawI2_mRjYmI0
https://t.me/+t3mNawI2_mRjYmI0
https://t.me/+t3mNawI2_mRjYmI0
❤ 4
2 16600
01:53
Video unavailable
صحبت های عجیب این عطار ایرانی جهانی شد😳
اگه میخوای اشتها نداشته باشی حتی یه لقمه نون بخوری این کلیپ رو از دست نده😆👌
📌بزن رو لینک و بااین جلبک جوری لاغر شو همه لباسا گشادت شن👇👇👇
https://landing.saamim.com/e5sQV
https://landing.saamim.com/e5sQV
Edit.Eta.Jolbak.mp45.77 MB
3 46620
نحوه فعال سازی هورمون های شادی :
دوپامین : فعال کننده انگیزه، یادگیری و لذت
- غذا خوردن
- خواب کافی
- دوش گرفتن
- به انجام رساندن کارها
سروتونین : بهبود خلقوخو، اجتماعی شدن
- آفتاب
- مدیتیشن
- طبیعت
- ورزش
اکسیتوسین : هورمون عشق، احساس اعتماد
- روابط اجتماعی
- کمک به دیگران
- تماس فیزیکی
- حیوانات خانگی
اندورفین : کاهش درد، کاهش استرس
- ورزش
- موسیقی
- خندیدن
- نفسهای عمیق
❤ 9
3 809360
Repost from TgId: 1440531845
دوستم خواب بودو خبر نداشت پدر سکسیش تو حموم داره بهشت مو با ولع می خوره😈🔞
زبونم تیز شد : سختت نیست با دختری که از دختر خودت کوچیک تره بخوابی!؟
سرد خندید
_ خوابیدن باهاش نه
ولی کنترل کردن خودمو مقابل زبون درازش چرا خیلی سخته
دکمه شلوارک مو چنگ زد باهاش کلنجار رفت ولی نتونست بازش کنه
بی طاقت نالیدم : بزار خود..هیییع
دکمه رو کند و پرتش کرد کنار
_ کدوم احمقی اینو ساخته
دستش با سرعت سر خورد و پایین رفت
کش شورت پاپیونی سیاه مو چنگ زد
_ می بینم خودتو واسم کادوپیچ کردی
: پس اینم یکی از فانتزی..آخ آی
شرتو کشید بالا درد تیز اما لذتی بخشی تو وا.ژنم پیچید
_ هیشش زبون درازی کنی نفس تو میبرم
الان فقط می خوام جفت مونو آروم کنم دارلینگ
پس زبون دراز تو کوتاه کن نمی خوام بجز جیغو ناله چیز دیگه ازت بشنوم فهمیدی!؟
جواب شو ندادم
فشار شورت که بیشتر شد عصارو انداختم
آرنج شو چنگ زدم : اهههه بسه اینجوری نکنن اخ آی
_ باید سریع تمومش کنیم وگرنه میفهمن اینجایی
استرس با سرعت بهم هجوم آورد
نمیدونم چجوری فهمید و کنار گوشم زمزمه کرد
_ خودم درستش می کنم فقط بزار آروم مون کنم
چشمام ناخداگاه بسته شدن
لباش رو شقیقن کشیده شدن و شورتو ول کرد
شلوارک افتاد پایین
پیچ خوردن شورتو لای وا.ژنم حس کردمو پاره شد
بهتره بگم پارش کرد
: کلا عادت داری وسایل مو خراب کنی
_ آره دارلینگ حسابی بهت بدهکارم
آب داغ با سرعت رو وا.ژنم حرکت می کرد
_ درد نداری؟؟
: هنوز که کاری نکردی
خندید و ته ریش شو به گونم مالید
_ پاتو میگم
کلافه از گیجیم نالیدم : نه اصلا مگه مهمه
_ آره هست پس دقیق بهم بگو درد داری یا نه
: نه نه فقط سنگینه
_ خوبه اونم تا چند ساعت دیگه درست می کنم
نفهمیدم چطور می خواد درستش کنه
انگشتاش با فاصله بالای واژنم گذاشت
_ این آخریشه
سرمو از پشت به شونش تکیه دادم
: آره حتما همینه اههههههه اوممم
انگشتای داغشو روی واژم گذاشت و نرم حرکت داد
https://t.me/+yL5QQ4F4d2M1MWI0
https://t.me/+yL5QQ4F4d2M1MWI0
https://t.me/+yL5QQ4F4d2M1MWI0
https://t.me/+yL5QQ4F4d2M1MWI0
76500
Repost from TgId: 1440531845
_ارغوان باز خودتو زدی به موش مردگی....نیومدی که بخور بخواب
زودباش بیا اینجا ببینم
با شنیدن صدای مادرشوهرم با اینکه کمر درد امونم رو بریده بود
از ترس اینکه باز ارس رو به جونم نندازه سریع بلند شدم و رفتم بیرون
_بله کاری داشتین.....
مثل ملکه ها پشت میز نشسته بود و داشت صبحونه ش رو میخورد
صبحونه ای که خودم آماده کرده بودم
و منتظر بودم برم جمعش کنم تا یه لقمه نون یواشکی بردارم از دیشب هیچی نخورده بودم
و جنین شش ماهم گرسنه بود
این بچه تنها دلیل زندگیم بود
_مگه نمی دونی ...برای آرزو داره خواستگار میاد
تو اتاق چه غلطی می کردی
که اینجا نبودی من و آرزو داریم میریم خرید
زودباش کاراتو شروع کن
اونجا شوینده ها رو گذاشتم
میخوام خونه و حیاط برق بزنه زودباش
آهی از دلم بلند شد ....با این ریخت و پاشی که آرزو با دوستاش دیشب کرده بود
مگه جمع میشد
هر چند من رو به عنوان خدمتکار نگه داشته بود
تا ازشون پذیرائی کنم
من زن ارس مردی که با اینکه بهم تجاوز کرده بود بازم من عاشقش بودم ولی اون...
****
سرفه ای می کنم از سرویس میام بیرون
امیدوارم وایتکس به بچم آسیب نزده باشه
_کارا رو تموم کردی
_بله خانوم....
رو مبل سلطنتی مخصوصش میشینه و صندلاشو در میاره و پاهاشو دراز می کنه
_خوبه بیا پاهامو ماساژ بده از صبح تو بازار بودم خسته شدم از بس گردش و خرید کردم
بعدش برو پیش آرزو
و پاهای اونم ماساژ بده یه وقت امشب خسته نباشه
جلو میرم و با ترس دست رو شکمم میزارم
_خانوم بچم از صبح لگد نمی زنه
می ترسم چیزیش شده باشه
_خوبه ...خوبه توعم همش از زیر کار در برو
همین که اینجا بهت نون میدم بخوری باید پامم ببوسی...
_چی شده
با شنیدن صدای ارس به طرفش می چرخم
_وای چه خوب شد زود اومدی مادر
اومدی تا به داد من بی نوا برسی
از صبح رو پام بند نبودم همش بشور و بساب این دختره هم که به جای اینکه کمک حال من باشه معلوم نیست با کی رفت بیرون
فکر کنم با دوست پسر قبلیش قرار داشت
بهت زده خانوم بزرگ نگاه می کنم
_من.....
سریع روی زمین میشینه و شروع به کتک زدن خودش می کنه
_بیچاره بچم بدبخت شد...
با کشیده شدن موهام جیغی میکشم
_ارس به خدا دروغه ....من از صبح خونه بودم
میتونی دوربینارو چک کنی
ارس کشون کشون زه اتاق میبرتم
_یعنی میخوای بگی مادر من دروغ میگه هرزه تو اینجا واسه کلفتی مادرم اومده بودی نه هرزگی
اونقدر زیر مشت و لگدش میگیره که بالاخره از هوش میرم و ....
https://t.me/+5NcEVsi3IE4yMjc0
https://t.me/+5NcEVsi3IE4yMjc0
https://t.me/+5NcEVsi3IE4yMjc0
https://t.me/+5NcEVsi3IE4yMjc0
بعد رفتن خواستگارا نگاهش به اتاقی که زنش رو کتک زده بود میفته
زودتر اومده بود تا ببرتش خرید
میخواست تموم کنه این انتقام مسخره رو و ارغوان رو خانوم خونه ش کنه اما با حرف های مادرش آمپر چسبونده بود تا میتونست مشت و لگد زده بود
فکر کردن به اینکه ارغوان بره با یکی دیگه به جنون رسونده بودتش
با حس سردرگمی به طرف اتاق دوربین میره تا بفهمه چیشده دوربینی که حیاط رو میگیره
با دیدن مادر و خواهرش که با کلی خرید برمیگردن
بهت زده به طرف اتاق زنش پا تند می کنه
اما با دیدن اتاق خونی اونم بدون ارغوان
_ارغوااان
ارس همه جا رو دنبالش می گرده اما.....
https://t.me/+5NcEVsi3IE4yMjc0
https://t.me/+5NcEVsi3IE4yMjc0
https://t.me/+5NcEVsi3IE4yMjc0
https://t.me/+5NcEVsi3IE4yMjc0
78300
Repost from TgId: 1440531845
_امشب جای خواهرت تورو میبرم به حجله قناری😱❗️
محکم لباسمو چنگ زدم و گیج از حرفای بی درو پیکرش به در تکیه دادم، پاهام داشت کم میاورد
_بس کن ، غیرت نداری؟ من خوا...خواهر زنتم.🥲❗️
دندونام داشت میلرزید دستی به موهاش کشید.
چشماش قرمز بود ، تنمو بین خودشو در چفت کرد. از وحشت لباسمو محکم تر توی قفسه سینه ام چنگ گرفتم تا نیوفته
تو گلو خندید و وحشی و خشن زمزمه کرد
_خوب وسط مجلس داشتی لخت و پتی این هلوهارو برای بقیه میلرزوندی نوبت من که شد داری مخفیش میکنی؟🔥❌
محکم تر لباسمو چنگ گرفتمو کمرمو به در فشردم
_چی...چی میگی واسه خود...ت حروم حلال حالیته لعنتی؟❗️
محکم سینشو فشار دادمو سعی کردم از زیر دستش در برم....که محکم رون لختمو پیدا کرد و به سمت خودش کشیدتم.
_دارم میگم امشب شب حجلهی من با توعه قناری شنیدی؟😈🔥
با دستش بین پامو چنگ گرفتو سرشو توی گردن برهنه ام فرو برد.
هرم نفسای داغش منو سوزوند، مثل خود جهنم بود.
_این گناهه...
+مال خودم میکنمت قناری
کت دامادی خوشدوختش زیر چنگ دستام چروک شد به هق هق افتادم
_شا..هو نکن ، جونِ عزیزت نکن
منو که روی تخت انداخت مستقیم دستش رفت سمت کمربند چرمی و گرونش.
همونی که منو سیمین خواهرم با کلی سلیقه برای شب عروسی گرفته بودیم.
شلوار که از تنش پایین افتاد با دیدن شورتش که چسبیده بود به اندام خیلی بزرگش روح از تنم رفت.
مچ پاهامو گرفت و کشید پایین که تنم لرزید و نیم خیز شدم
_ن..نکن جونِ عزیزت
+عزیزم تویی عزیزم، جونِ خودتو قسم نخور، خسته نکن خودتو
با صدای خواهرم که داشت دومادو صدا میکرد شاهو بی توجه به بیرون کاری رو کرد که نباید...
❌❌پارت های واقعی 3و4 رمان ❌❌👇🏻
https://t.me/+23NOAJOalbliOGQ0
https://t.me/+23NOAJOalbliOGQ0
https://t.me/+23NOAJOalbliOGQ0
آغوشگناهکار🔞🔥
شاهو وحدت مرد بی رحم و خشنی که توی شب عروسیش به جای زنش با خواهرزنش وارد حجله میشه و اون شب همه با فهمیدن این موضوع...
https://t.me/+23NOAJOalbliOGQ0
https://t.me/+23NOAJOalbliOGQ0
84300
Repost from TgId: 1440531845
شیطنت دخترای دبیرستانی تو مدرسه😈💧
- لای پاهات کلوچهایه؟🍑
مانلی با شیطنت بهم خیره شده بود.
خجالت زده دستم رو بین پاهام بردم.
- نمیدونم ولی تپله...رضا همیشه میگه از روی شلوار #تپل و خوردنیه چه برسه به بدون شلوار!
رضا دوست پسرم بود و همیشه میگفت دوست داره من رو بدون لباس ببینه اما من خجالت میکشیدم.
مانلی محکم روی پاهام کوبید و گفت:
- کلاس که خالیه شلوارت و بکش پایین ببینم.
به کلاس خالی خیره شدم.
آخرین کلاس راهرو بود و کسی این طرف نمیومد.
حسی ته دلم قلقلک داد همه مون دختر بودیم و می تونستیم جای خصوصی هم رو ببینیم.
با #شیطنت شلوار مدرسهام رو پایین کشیدم که در کلاس یهویی وا شد و #آقامعلم وارد شد.
ترسیده مانتوم رو روی #لختی بدنم انداختم که با کلید در کلاس رو قفل کرد.
به شلوار پایین کشیده شده ام خیره شد که دستم رو جلوم گرفتم.
با لبخند مرموزی کلید رو تو جیب شلوارش گذاشت.
- اگر نمیخواین به خانم مدیر بگم داشتید چیکار میکردید باید...
کمربند شلوارش رو شل کرد و #زیپش رو پایین کشید و....🙈💧👇
https://t.me/+AaVAjyEKA2NkYTA0
https://t.me/+AaVAjyEKA2NkYTA0
https://t.me/+AaVAjyEKA2NkYTA0
https://t.me/+AaVAjyEKA2NkYTA0
https://t.me/+AaVAjyEKA2NkYTA0
https://t.me/+AaVAjyEKA2NkYTA0
https://t.me/+AaVAjyEKA2NkYTA0
https://t.me/+AaVAjyEKA2NkYTA0
https://t.me/+AaVAjyEKA2NkYTA0
https://t.me/+AaVAjyEKA2NkYTA0
مهوا مانلی و آیلا یه تا دختر دبیرستانی شر و شیطونن که عاشق چالش و هیجانن.
یه بار وقتی داشتن سیگار میکشیدن آکو، معلم سرخونه اونها رو میبینه و دفعه بعد با دیدنشون گه داشتن شیطنت میکردن یه شرط براشون میذاره...
شرطی که شروع کننده یه رابطه خیس و هیجانی با سه تا دختره🙈😈🔞
❌❌رمان دارای محدودیت سنی و به شدت آب آوره👆💦❌❌
❤ 1
1 03200
01:00
Video unavailable
🔮طلسم دفع بیماری🪄
💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍
💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری 💎
🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم
❤️🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️🔥
✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه
🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد👇ž21
https://t.me/telesmohajat
💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان
👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینی👇
🆔@ostad_seyed_hoseyni
☎️ 09213313730
☯ @telesmohajat
22.68 MB
❤ 2
3 65610
00:56
Video unavailable
👩🍳#تهچین_آلبالو
اول از همه بگم اگه براے تهچین آلبالو از مرباے آلبالو استفاده کنید در حقش خیانت کردید
تمام موارد داخل ویدئو توضیح دادم ولے باز اینجاهم نکات رو میگم
میتونید به جاے گوشت قلقلے از مرغ استفاده کنید
آلبالوها زیاد نپزه و اصلا آب اضافه نکنید
برنج حتما دون بردارید
🍂🍁 @ide_luxurry 🍂🍁
🕊❤️🕊
7.15 MB
👍 3
3 635180
01:46
Video unavailable
🔶 کسایی که درگیر چاقی و اضافه وزن هستن حتما این کلیپ رو کامل ببینن👆🏻
این معجون گیاهی جوری لاغرت میکنه که همه فکر میکنن عمل کردی 😍👌🏻
برای دریافت اطلاعات بیشتر و سفارش با 40درصد تخفیف روی لینک زیر کلیک کنید 👇🏻👇🏻👇🏻
https://landing.saamim.com/cYljl
https://landing.saamim.com/cYljl
3W1a401754454.mp45.21 MB
3 28210
💢آهنگ جدید رضا صادقی بنام خداحافظ
🕹#پاپ
4_5942756989741305412.mp34.69 MB
3 17640
Photo unavailable
💰 وام آسان و فوری 💎
🔴تعداد محدود ²¹/⁹
✅ وام فوری تا 1 میلیارد تومان
✅ سود 2 درصد
✅ شرایط آسان و سریع برای دریافت
✅ بازپرداخت تا 60 ماه
📞جهت مشاوره رایگان و کسب اطلاعات بیشتر:
✉️ پیامک نام و نام خانوادگی به سامانه 30007155
3 20310
00:52
Video unavailable
هر بار که خشمتو کنترل میکنی، در واقع مغزت رو دوباره برنامهریزی میکنی.
این فقط خودکنترلی نیست؛ یه بازسازی واقعی در شبکه عصبی مغزه
AQMDfNi_WLiClXkkVdYMozpsmAfYGZyw_yYE_jP8lHgjOeU3dpLwtoxmArsjON1.mp41.34 MB
❤ 2
3 202180
Repost from TgId: 1440531845
معشوق دو شیخ عرب🔞💦
#part1
میخواستن منو به زور به پسرعموم بدن حاضر بودم با شیخای عرب بخوابم ولی اون نه....
دستام لرزید توی لُخت کردن خودم اما برای نجات خودم باید هرزه میشدم، هرزهی یکی از این دوتا شیخ عرب .
نگاهی به ارحام و برادرش کردم و بعد چشمامو بستم
_شما باید نجاتم بدین!
وقتی چشمامو باز کردم تو چشمای ارحام نگاه کردم و ربدوشامبر رو همون اول همونجوری که مامانم گفته بود از تنم در اوردم.
_ما..مان گفتـ..ـه
صدام میلرزید،باید بدنمو میدیدن و یکیشون قبول میکرد منو زن خودش کنه تا من با اون مرد ازدواج نکنم!!
_اگ..اگه براتون لُخت بشـ..ـم
لال شدم وقتی شیخ ارحام وشیخ اسعد تو یه حرکت سریع از روی صندلی بلند شدن و اومدن سمتم
_میدونیم حياتي
صدای اروم ارحام با نگاه ارومترش باعث شد استرسم یکم کمتر شه، اما اون حرکت سریع و بدنایی که سریع تر منو در برگرفتن باعث نشد استرسم کامل از بین بره!
چرا...چرا هردوتاشون اومدن جلو؟ چرا هردوتاشون...
در صدم ثانیه بدن نیمه لختم تو آغوش هردوتاشون پخش شد
سرمو بلند کردم و به چشمای ناخوانای ارحام نگاه کردم، قلبم ریخت، لمس و احساس دست دوتا مرد روی ممنوعه های بدنم...
ارحام جلوم بود و دستش سینه ام رو توی مشتش گرفت، چشممو بستم که تنم چسبید به بدنش و دستاش بدنمو اروم اروم لمس کرد
صدای کلفت اما ارومش همون اول باعث شد قلبم بریزه
_میتونی راز نگه دار باشی حياتي؟ به یه شرط از ازدواج با اون پسرعموی زن بازت نجات پیدا میکنی
نگاهم توی چشماش چرخید، چی داشت میگفت؟ مگه با مامان حرف نزده بود؟
به مامان گفته بودن باید بدنمو ببینن، چکم بکنن و بعد نجاتم بدن...
_چی؟
با شیطنت دستشو به بند شورتم گرفت و من گذاشتم شورتمو از تنم بکنه و لُخت توی بغلش دستمالی شم!
_باید هم با من باشی هم با برادرم!
مادرت تورو به یکیمون میده اما این راز ماعه،
اینکه باید هزمان با هردومون باشی وگرنه قبولت نمیکنیم!
حاضری با هردوتامون باشی و نجاتت بدیم؟
دودل تو چشماشون نگاه کردم و با یه تصمیم آنی لب زدم
_هردوتاتون میتونین ازم لذت ببرین ولی نجاتم بدین...
https://t.me/+WCbe-GSShck3MTBk
https://t.me/+WCbe-GSShck3MTBk
برای فرار از ازدواج با پسرعموی زن بازش به دوتا شیخ عرب با فانتزی خاص پناه میبره و مجبوره هرشب برای هردوتاشون....😱🔞💦
58800
Repost from TgId: 1440531845
#ملـکـه_سـکـس👑🔥
#Part_1
_خانم، پسرهای برده ای که می خواستید اومدن.
رژلبم رو روی میز گذاشتم و از داخل آیینه به متین نگاه کردم و با صدای آرومی پرسیدم:
_همونایی که می خواستم یا بازم مثل همیشه تخمی فیسن؟
_نه خانم اندفعه با بقیه فرق دارن، یکی شون من مرد رو به هوس انداخت شما دیگه جای خود.
لبم کج شد و همراه متین از اتاق بیرون اومدیم و قبل از اینکه به پایین برسیم دوباره پرسیدم:
_تمام قانون ها رو بهشون توضیح دادی؟ نمیخوام وقتی یکی شون رو گرفتم از اول براش دیکته کنم.
وقتی سر تکون داد خیالم راحت شد.
به طبقه پایین رفتیم و با دیدن سر 5تا مرد که پشت به من روی مبل نشسته بودن، نفسی کشیدم و با غرور مبل رو دور زدم و رو به روشون ایستادم.
هر5مرد بالا تنه شون برهنه بود و هیکل روی فرمشون مقابلم بود. حتی صدای پاشنه کفشم باعث نشد سرشون بالا بیاد.
نزدیکشون شدم و با چوب نازکی که تو دستم بود، زیر چونه اشون زدم و سرهاشون رو بالا اوردم.
_من تو سکس یه فرد قوی میخوام یکی که سر یک دقیقه ارضا نشه.
صورتم رو با دیدن فرد اول جمع کردم و با چوب به گونه اش زدم و چندش گفتم:
_تو منو ترن آف میکنی! همین الان گمشو.
متین سریع جلو اومد و شونه اشو گرفت تا از اونجا ببردتش. صورت دومی و سومی هم منو منزجر کرد.
صورت چهارمی رو بالا اوردم و مستقیم به چشمام زل زد برعکس بقیه که از چشم تو چشم شدن باهام واهمه داشتن.
از اینکارش لبخند کمرنگی روی لبم نشست و پچ زدم:
_تورو میخوام.
بدون اینکه به نفر آخر نگاه کنم خیره تو چشمای پسر، داد زدم:
_اینو آماده اش کن و تا یک ساعت دیگه تو اتاقم بیاریدش حتی اگه یه تار مو تو بدنش باشه از سقف آویزونتون میکنم.
https://t.me/+hjnSfIUxxhVmMzFk
https://t.me/+hjnSfIUxxhVmMzFk
https://t.me/+hjnSfIUxxhVmMzFk
آتوسا دختر ثروتمندی که پسرای زیادی رو برده جنسی خودش میکنه و این بین از یه پسر خوشش میاد و اونو برده جنسی خودش میکنه ولی نمیدونه اون پسر برده نیست و سر یه انتقام به آتوسا نزدیک میشه...🙊🔞💦
62300
Repost from TgId: 1440531845
00:02
Video unavailable
#استادهاتغیرتـــــــــی🔞🔥
استاد جذاب و هاتی که خاطرخواه دانشجوش میشه و بخاطرش هروز یقه ی باقی دانشجو ها رو بجرم خیرگی به دلبرش جر میده و...😁😱🔞❌
https://t.me/+9OJxETt4LWI0ZTY0
https://t.me/+9OJxETt4LWI0ZTY0
https://t.me/+9OJxETt4LWI0ZTY0
https://t.me/+9OJxETt4LWI0ZTY0
استاد جذاب و سک*سیمون واسه بدست آوردن دانشجوی شیطونش، توی اتاق مخصوص خودش لختش میکنه و جلو و عقبش رو جر میده که یهو در باز میشه و مدیر دانشگاه با اون وضع میبینتشون و...🔞❌🔥
#همخونهایهاتسکسیشورتخیسکن🔞🔥💦
#کلکلیسکسیهاتباشورتاضافهداخلبشین❌🔞🔥🔞🔞
VID_20191031_192207.mp40.32 KB
63500

