داستان کده | رمان
رفتن به کانال در Telegram
2025 سال در اعداد

152 078
مشترکین
+30324 ساعت
+1 1597 روز
-65130 روز
آرشیو پست ها
من فقط قصد داشتم آبم رو لای پاش خالی کنم که سبک بشم چون چند روزی سکس نداشتم تقریبا پر بودم مقاومتش لحظه به به لحظه بیشتر میشد زد زیر گریه و دست و پا زدن دیگه لذتی نداشت. بیخیال شدم و تو همون حالت سعی میکردم آرومش کنم ، اما فایده نداشت و التماس میکرد تو رو خدا ول کن عمو …تورو خدا و همزمان دست هام رو چنگ میزد. شروع کردم به بوسیدن و نوازش کردنش . ی کمی آروم شده بود اما هنوز اصرار میکرد که عمو محسن تمومش کن .من هم میدونستم تواین شرایط آبم نمیاد ی کمی خودم رو بیشتر تو دلش جا کردم بلند شدم کنارش رو تخت خوابیدم صداش قطع شده بود ولی همچنان میلرزید و هق هق میکرد .اول روی شونه اش رو بوسیدم خودش رو تکون داد و مقصودش پس زدن من بود اما من دوباره تکرار کردم دلداریش دادم ازش خواستم از لذتی که برده خوشحال باشه چند دقیقه براش منبر رفتم . دیگه حرفی میزدم فقط گوش میکرد و واکنشی نداشت خیره به فضای بیرون غرق در تفکر بود تو عالم خودش آرام زمزمه کرد : این مار خوش خط و خال خود سامانِ گول نخوری روژان باور نکن. شنیدم اگر قرار بود من این کوس و کون محشر نورسیده را، برای مدت طولانی حداقل تا زمان ازدواجش زیر خودم نگه دارم باید این دیدگاه و اثرات اون تجاوز رو از بین میبردم تا بتونم آتیش سوزان شهوتش رو هر روز شعله ور تر کنم شلوارم رو بالا بردم و رفتم داخل حیاط باقی مونده مشروب و قلیون رو آوردم داخل بوی قلیون وسوسه اش کرد نشست کنارم و شیلنگ رو دادم دستش براش پیک ریختم و بعدش مزه براش آوردم این بار پیک سنگین تر براش ریختم دیگه نرم شده بود و دستمالیش میکردم نیم ساعت گذشت مست بود توی بغلم کشیدمش و بزور رو به خودم روی پاهام چرخوندم حتی نمیخواست خودش رو آزاد کنه صورتم رو بهش نزدیک کردم که لب بگیرم رو برگردوند اهمیت ندادم شروع کردم با حس صورتش رو بوسیدن صورت حالت متناقضی به خودش گرفته بود چشمهاش سرد و قرمز ، گونه هاش داغ و پر استرس و از همه بدتر لبهاش لرزان و منتظر این بار مصممتر لبهام رو به لبهاش رسوندم و دستم رو تو موهای مخملین و بلندش فرو کردم تا در هر صورت منو همراهی کنه با اولین بوسه به لبهاش مقاومتی نشون نداد اما همراهی هم نمیکرد. مهم نبود برام فقط ادامه دادم تا شهوتم رو دوباره فعال کنم .حس کردم شروع کرد ولی بی محلی کردم که دستش رو روی شونه ام گذاشت تو همون حالت که هامون به هم گره خورده بود دستم رو به نوک سینهاش رسوندم و همزمان با لب خوردنم نوک سینههاشو فشار میدادم لباشو از لبهام جدا کرد و سرم رو رو به پایین فشار داد من مطمئن شدم منظورش چیه بلندش کردم لخت شدم دوباره روی پام نشوندمش. بدنش گلوله آتیش بود مکیدن نوک سینههاش همزمان با قرار دادن کیرم بین پاهاش وضعیت لذت بخش رو تولید کرده بود از فشار شهوت مثل یک شیر جوان کمر سفتش را عقب و جلو میکرد و عملا اون داشت کیر منو بین پاهاش فرو میکرد حالت عصبیش و عجله اش برای ارضا شدن علامت میداد. مطمئن بودم اگر دوباره ارضا بشه این بار حتی اجازه نمیده دست به بدنش بزنم برای همین انگشتم رو به خیسی بین پاهاش لیز کردم و آروم تو سوراخ کونش فشار دادم درد لذتش رو افزایش داده و هیچ واکنشی منفی نسبت به کارم نداشت من هم ادامه دادم دیگه راحت انگشتم هم داخل کونش باز میکرد انگشت دوم رو اضافه کردم دستش رو به مچم رسوند میخواست مانع کارم بشه اما بیاهمیت ادامه دادم وقتی مطمئن شدم به حد کافی باز شده و با وارد کردن کیرم پاره نمیشه دمر خوابوندمش یه کمی التماس کرد ولی معلوم بود این التماسها واقعی نیست و از ته دل دلش میخواست تجربش کنه خیلی راحت خوابیده بود اما کاملا مصنوعی دستش رو رو باسنش قرار داده بود تا مانع بشه کارم رو بکنم تیوپ کرم رو برداشتم رو بدنش خیمه زدم دو تا دست تپل و دخترونش رو تو یک دست گرفتم و خیلی با محبت گفتم عزیزم من قصد دارم انجامش بدم اگر همکاری کنی هر دوتامون لذت میبریم اگر نه فقط برات درد میمونه. این حرفم انگار آرومش کرد. رو کیر خودم و سوراخ کون روژان حسابی کرم خالی کردم و کیرم رو سوراخ کونش حالت فرچهای میکشیدم یه کمی بدنش رو سفت کرده بود اما لذت این کار بدنش رو ول کرد هر بار فشار رو سوراخ کونش بیشتر میکرد بالاخره سر کیرمو انقدر رو تنگ سوراخ اونقدر فشار دادم تا از تنگی سوراخش رد شد وقتی مطمئن شدم کلاهکم داخلش گیر کرده ادامه ندادم. روژان از تحمل فشار و درد روتختی رو چنگ میزد چند لحظه صبر کردم تا اون التهاب اولیه از بین بره کم کم فشار را بیشتر کردم. لیزی بیش از حد باعث میشد که من به جای فشار بیشتر برای فرو کردن مجبور باشم خودم رو نگه دارم کیرم یکجا وارد کونش نشه. اما کوچولوی شهوتی انگار از درد خسته شده بود. با صدای پر از درد و ناله سرم فریاد کشید که "عمو این لعنتی رو یه جوری تمومش کن یا بذار از
آورد تا اینکه یه روز گفتم:" بالاخره کی میای" گفت:" خبرت میکنم" دیگه آخرش چند هفته اصرارهای من جواب داد یه روز گفت: " فردا ساعت ۱۰ تو بلوار اصلی منتظرم باش" با استرس سوار شد و آروم درو بست و رفتم بسمت باغ از قبل گفته بودم لباس راحت بیاره که تا عصر بمونیم پوستم کنده شد ولی بالاخره راضی شده بود. رفتم داخل و ی کمی تنقلات خوردیم بهش گفتم برو لباس عوض کن تا منم بساط قلیون و کبابی راه بندازم شلوارک پوشیدم و با رکابی رفتم تو حیاط کنار منقل بساط عرق رو به پا کردم چندتا پیک خوردم که تو فاز کردن باشم اگه نداد برام مهم نباشه بزور بکنمش. تو حس خودم بودم که اومد. یه دامن کوتاه پیلیسه. پوشیده بود با ی کراپ گشاد اما نیم تنه رنگ آبی کاربنی که سفیدی پوستش رو چند برابر نشون میداد بدنش سفید و تقریبا میشه بگی بی مو بود قیافه دخترونه اش از خجالت سرخ بود از نظر اندام و چهره شبیه به مادر و خاله هاش بود و این برام تازگی داشت ی صورت بیضی شکل با گونههای مشخص و موهای بلند مشکی پر کلاغی ی چرخی زد و گفت: “تیپم چطوره عمو؟” اینقدر محو بدن دخترونه و کون سکسیش بودم که جوابی نداد نگاهش به بساط مشروب افتاد با ناراحتی بهم گفت: “تنها خور نامرد” شهوت از همون اول کار اسیرم کرده بود کشیدمش تو بغلم و گفتم:" خودم نوکرتم تو فقط امروز پایه باش همه جوره خودم ساقی میشم " تا بدن لختش بهم چسبید لرزید. بدنش داغ بود ولی استرس داشت،همش نگاهش رو ازم قایم میکرد دستشو گرفتم و نگام کرد و خندید گفتم امروز دیگه راحت میدی ؟ با ی ترس محسوس گفت: چی؟ گفتم: " ی بوس " گفت: “تو عادت کردی چرا اجازه میخوای " صورتم رو بردم زیر گوشش گفتم :” اونجور رو نبوسیدم که عادت کنم" خودش رو تو بغلم لوس کرد گفت: “کجا رو میخوای تجربه کنی ؟” فشارش دادم گفتم " لبت دیگه! تازه رُژ زدی که حتمآ بخورمشون " با چشمهای خمار و پر از خواهش گفت :“میشه اونجوری نشه " با لبخند گفتم " اومدیم اینجا که اونجوری بشه” رفت توی خودش دلیلشو پرسیدم خجالت میکشید. قیافه اش رفت تو هم. این بار شدید تر بود و نگاهم کرد و اشک از چشمش جاری شد ی پیک سبک براش ریختم از پشت چسبیدم بهش و دستمو گذاشتم رو قسمت لخت شکمش و دادم دستش. از پشت تو بغلم بود کون خوش فرمش رو کاملا رو کیرم حس میکردم. چند باری گردنش رو بوسیدم زبون باز کرد و گفت:" تجربه بدی داشتم. تو سن کم بهم تجاوز شده وقتی موقعیتش پیش میاد میترسم اصلا نمیتونم با کسی ارتباط بگیرم اما تو انگار … نتونست حرفش رو تموم کنه خیلی ناراحت شدم هر چقدر اصرار کردم چيز بیشتری نگفت. همونجوری که تو بغلم بود چند تا پیک خیلی سبک براش ریختم و همزمان هم کباب میکردم مطمئن بودم کلفتی کیرم رو تو چاک کونش حس میکنه همونجوری کنار آتیش به عنوان مزه گوشت ها رو با مشروب میخوردیم اون دستشو گذاشت رو دستم گفت دلم میخواد با تو تجربه اش کنم و نمیدونم میتونم تا آخرش برم یا نه… میترسم… با لبخندی آرامش بخش بهش گفتم:" تا هرجا تو بخوای پیش میریم نه بیشتر#34; چند تا لب کوتاه و ناقص داد ی نفس راحت کشید الکل رو تاثیر گذاشته بود. انگار آرومتر بود. بردمش داخل کنار اوپن، دستم رو بردم داخل دامنش و انگشتهام رو به چاک کسش رسوندم شورت پاش نبود و خیسی کسش مشخص بود سرش رو برگردوند و توی چشمام خیره شد با بهم زدن چشمام خیالش رو راحت کردم از پهلو به اوپن تکیه داده بود هیچ صدایی نداشت فقط یه کوچولو نفس نفس میزد دستم رو از توی دستش آزاد کردم به سینه هاش رسوندم تو مشتم جا میشد سفت و داغ و ادامه دادم انگار راحت نبود بردمش سمت اتاق خواب وسط راه بند شلوارکم رو باز کردم خودش از پام پایین افتاد یکمی با احتیاط کیرمو از توی شورتم در آوردم رو تخت خوابوندمش و تو همون وضعیت قبلی قرارش دادم اما با این تفاوت که زانوهامو دو طرفش قرار دادم رو روش نخوابیدم با دستهای خودش دامنش رو بالا داد و با بلند کردن کونش سفیدش دنبال کیرم میگذشت پالس مثبت رو گرفتم کیرم رو گذاشتم لاپاش، یه کمی عقب جلو کردم کیرم میسوخت گفتم:" کرم بزنم " ،گفت “میشه فقط ارضام کنی چند وقتیه خیلی بهش نیاز دارم” ، تف انداختم لای پاش و کیرمو گذاشتم لای پاش و شروع کردم عقب جلو کردن و همزمان با نوک انگشت وسط چوچولش رو میمالیدم و به سختی گاهی نیپل سینه اش رو فشار میدادم و چنگ میزدم زودتر از اون چیزی که فکر میکردم بی حال شد و ول شد حدودا چند دقیقه ای تلمبه زدم که حداقل آبم بیاد. میدونستم ی مدت طول میکشه و باید تلاش کنم تا بشه از کون کردش . حس گرفتم اما زبری لای پاهاش و خوردن مشروب نمیزاشت بیام با گذشت زمان روژان انگار عذاب وجدان گرفته بود و سعی میکرد از زیرم در بره اما اصرار داشتم تمومش کنم اما
آلوده به شهوت (۱)
#دنباله_دار #آنال #اقوام
سلام محسن هستم شروع داستان ما بر میگرده به چند سال پیش که من تازهای با دیلان ازدواج کرده بودم ،اون زمان برادرزاده خانمم روژان خیلی به خانمم سر میزد. از نظر سنی حدود ۱۱سالی با من و ۸ سال با خانمم اختلاف سنی داشت یه روز برای درسش یه کمک میخواست که پدرش به من گفت و من بر خلاف میلم قول دادم کمک کنم خیلی خوشحال شد. کلی هم تشکر کرد، خانمم میدونست راضی نیستم و من هزار جور بهونه آوردم اما نمیشد راستش رو بگم واقعیت این بود که من نسبت به دخترها این سنی کشش بسیار عجیبی داشتم. وقتی گذشته ام پر بود از سکس های متفاوت با دخترهای این سنی مخصوصا دو سه نفر از نزدیکان خودم، از تمام وجود میترسیدم. واقعا دلم نمیخواست زندگیم رو به خطر بندازم و از طرفی نمیخواستم فیل ام یاد هندوستان کنه. اوایل خانمم به پوشش و راحتیش گیر میداد چند باری اومد و رفت دیگه حتی خانمم هم حساسیت نشون نمیداد هر چی میگذشت من بیشتر وسوسه میشدم و گاهی هم با اندام پر و سفیدش رویاپردازی میکردم. چند باری نامحسوس خودم یا دستم رو بهش میمالیدم گاهی اصلا واکنش نداشت وگاهی هم میگفتم ببخشید ی لبخند لوند تحویلم میداد. گذشت یه چند وقتی که من دل رو زدم به دریا و لابه لای مطالب درسی که براش میفرستم یه پیام جک دوپهلو فرستادم و اونم خیلی زود دید ولی جوابی نداد. منم گفتم خب لابد خوشش نیومده از ترس اینکه شر نشه ی استیکر خجالت رو پیامم ریپلای کردم. چند روز بعد دیدم پیام داده با ترس بازش که کردم دیدم علامت لبخند رو فرستاد و استیکر آب شدن چون از نظر سنی من بزرگتر بودم و و نسبت دوری که با پدرش داشتم بهم میگفت “عمو”، منم در جواب گفتم :“شرمنده” اون هم گفت:" اشکالی نداره عمو راحت باش ." دیگه خیالم راحت شد و گاهی براش چیزی می فرستادم و اونم بیشتر با لایک جواب میداد. یه روز یه مطلب پزشکی درباره بیماریهای مقاربتی؛ که بیشتر جنسی بود تا پزشکی فرستادم و اونم جواب داد: -: باز هم اشتباه شد +: البته که اشتباه شد ولی بی سود هم نبود برات -: چطور سودی کجاش بود عمو؟ +: برات جنبه آینده نگری داره -: اشتباهاتت روز به روز بیشتر، جالبتر وجذابتر میشه من اهمیتی ندادم و گاهی عکس یا مطالب صریح جنسی رو براش میفرستادم یه روز دعوت بودیم من نتونستم برم و خانمم با خانواده پدریش همه رفتن. البته همه میدونستن من با صاحب مجلس ارتباط خوبی نداریم. تو فاز خودم و کس چرخ مجازی بودم که دیدم زنگ در رو میزنن ،باز کردم دیدم برادر زاده خانممه بود از چهرش معلوم بود استرس داره منتظر تعارف نموند میخواست بیاد داخل که بهش یاد آوری کردم تو خونه تنها هستم، اما باز هم بی اهمیت رفتار کرد . وقتی بردمش داخل حسابی ترسیده بود. ده دقیقه بود که نشسته رو مبل و تکون نمیخورد. آبمیوه براش آوردم خورد گفت :" قرار بود بمونم خونه؛ اما میدونستم هستی مجبور شدم بیام این جا .اگه بشه میخوام ی ساعت بمونم؟ هر چقدر اصرار کردم دلیلش رو نگفت میتونستم زوری بکنمش وسوسه هم شدم اما دلم میخواست با برنامهریزی و رضایت باشه رفتم تو اتاق که راحت باشه فقط ی جمله گفتم: " بگم اومدی اینجا؟" گفت:" من که نمیگم تو هم نگی عمو اینجوری بهتره" نپرسیدم چرا و واسه چی دو بار که براش چای بردم و بعد هم میوه مثل جن زدههامیترسید. بشدت حشری بودم؛ اما هر طوری بود دیگه گذشت وقتی رسوندمش خونه خاله اش، قبل از پیاده بشه با چشمهای پر اشک باز هم ازم خواست به کسی چیزی نگم. من هم از موقعیت سواستفاده کردم و بغلش کردم چند بار بوسیدمش و بهش دلگرمی دادم که بین خودمون میمونه اما باید سر فرصت مناسب همه چیز رو بهم بگی با خوشحالی تمام رفت. تا شب بقدری رویاپردازی کردم که اون شب دوبار با خانمم سکس کردم تا تونستم بخوابم دو هفتهای گذشت و با هم در ارتباط بودیم هر باره جریان رو ازش میپرسیدم تفره میرفت تا آخر گفت به موقع بهت میگم اوایل استیکر های عاشقانه بعد هم کم کم استیکرهای سکسی و بعدهم سکسیتر ارتقا پیدا میکردن و روژان هم هر روز پایه تر میشد گفته بود قلیون دوست داره و باباش اجازه نمیده منم هم هر دفعه که خونه خودمون بود قلیون براش میذاشتم اونم لذت میبرد و منم از صدقه سری اینکار ی دستمالی ریزی یا بوسه مخفیانه میگرفتم. میدونستم پدرش سخت گیره و اجازه خیلی چیزهارو نمیده. از این راه تونستم به رفتن به کافه اونم تو ی شهر دیگه راضیش کنم تو کافه از این با این حربه وارد شدم که نباید بفهمن نسبتمون چیه. باید فکر کنن نامزدم هستی و صمیمی تر رفتار کن . دیگه با این کلک به بهونه مختلف دستمالیش میکردم محسوس و نامحسوس یه روز بهش پیشنهاد دادم بریم بیرون، گفت بیرون میترسم بیام بالاخره گفتم من بریم باغ دوستم ، گفت" برای چی؟" گفتم:" نمیدونی؟ که باهام باشیم". هی بهونه
برداشت و با چک از اتاق بیرون رفت ارمان به تخت برگشت و اروم بغلم کرد -باید بعد حمام ببرمت هتل. باهم خیلی کار داریم من به امیر اعتماد ندارم و ممکنه دردسری درست کنه برات از دور حواسم بهت هست. درسته که سکس نمیکنم باهات ولی دلیل نمیشه بازی نکنیم نوک سینه دردناکمو فشار داد و با خشونت لبامو بوسید ادامه دارد… نوشته: Nilaa
@dastan_shabzadegan
0 👍
0 👎
گردن و گوشمو میبوسید ونوک سینه هامو لیس زد. زیپ شلوارشو باز کرد و لای زیپ کیرشو بیرون کشید شهوتی بودم ولی حضور امیر نمیذاشت خیلی راحت باشم. سر کیرشو روی شورتم کشید و شورتمو کنار کشید و سرکیرشو از پایین تا بالای کسم کشید دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم و ناله ای کردم. صدای شت گفتن امیر حواسمو پرت کرد و ناباور شدم آبش روی زمین ریخته بود و ارضا شده بود. ارمان نذاشت بیشتر از این نگاهش کنم و خیلی اروم گفت -بریم اتاق؟ +نه میخوام ببینم امیر رو دولا شد روم و کیرش دوباره کشیده شد وسط کسم و ناله کردم؛ از پشتم کاندوم آورد و پوشید. -فقط چند دقیقه اینجا میمونیم کار اصلی من با تو ، توی اتاقه سر کیرش رو فشار داد من ناله کردم و چنگ زدم سر شونه هاشو درد داشتم و این سایز برام بزرگ بود. اروم اروم فشار میداد و من ناله میکردم بالاخره تونست تا ته فرو کنه و کیرشو کامل جا کنه. ناخنام توی سر شونه اش فرو رفته بود الکل رو توی سرم حس میکردم و انگار واژنم قرار بود پاره شه -نگار میخوام بلندت کنم بریم اتاق نگاهش کردم و سر تکون دادم از زیر باسنم گرفت و بلندم کرد. امیر مسخ شده دنبالمون میومد آرمان دم در اتاق به امیر گفت همینجا میمونی و امیر سر تکون داد. با پا در اتاقو بست و منو روی تخت بلندی که پشت در بود گذاشت و آروم کیرشو بیرون کشید. ناله کردم و جون غلیظی تحویل گرفتم -هروقت کلمه ی بسه رو به کار ببری همه چی متوقف میشه گیج بودم و منظورشو نمی فهمیدم که دستبند توی دستش رو دیدم. میخواست منو زیر خودش بکشه؟ اون از کجا میدونست؟ دستام دستبند خورد و از وسط دستبند با قلاب به بالای تخت وصل شدم و اروم دوباره شروع به باز کردن راه کیرش کرد. الکل کار خودشو کرده بود و چیزی جز شهوت توی ذهنم نبود ناله هام بلند بودن و کم کم درد و لذت باهم قاطی شدن. نوک سینه هام رو نیشگون های ریز می گرفت و باسنمو چنگ میزد. خیلی یهویی بیرون کشید و پرده ی این طرف رو پایین کشید متوجه شدم درو باز کرد و و صدای امیر رو شنیدم که داخل شد و چند لحظه بعد صداش قطع شد و ارمان ال سی دی کوچیک جلومو روشن کرد. دستای امیر از پشت بسته شده و زانو زده بود کنار تخت قلاده ای به گردنش بود و قلاده به تخت بسته شده بود کسم صدای قلوپی داد و یه حجم زیادی از آبمو ریخت بیرون . دولا شد و در گوشم گفت: -اینجوری بیشتر حواسمون بهشه من نمیخوام مدرکی از سکس ما جور کنه تا تورو با خفت طلاق بده از چیزی که گفت قند توی دلم آب کردن. حواسش به من بود دیگه؟ صدای ویبراتور نگاهمو از ال سی دی گرفت. فقط چند ثانیه ویبراتور رو روی کسم نگه داشت و بعدش خیلی سریع کیرشو وارد کرد. جیغ کشیدم و برای چند تلمبه بعدی ناله کردم از کشوی کنار تخت دوتا گیره نیپل بیرون آورد و تکرار کرد:هر موقع بگی بسه سریع تمومش میکنیم و نوک سینه هامو مالید و گیره وصل کرد. کاشمیتونستم ارضا شم ولی میدونستم که جز خودارضایی چاره ای نیست و از طریق واژینال ارضا نمیشم. شروع به زدن تلمبه های محکم کرد. حس میکردم که کیرش میخوره به ته کسم یکم ویبراتور میذاشت و یکم با گیره ها بازی میکرد. ارتفاع تخت طوری بود که خودش ایستاده بود و پاهای من رو سر شونه اش گذاشته بود و عمیق تلمبه میزد. ناله های بلندم دست خودم نبود بین ناله هام اسمشو میاوردم و در جواب؛ جون میشنیدم ویبراتور رو کامل نگه داشت و عضلاتم سفت شد و فهمیدم نزدیک به ارضام. لنگمو از تخت فاصله دادم و نبض زدن کیرشو حس کردم و متوجه شدم داره ارضا میشه که یهویی تمام تنم لرزید ناله هام تبدیل به جیغ های ریز شدن و گیره سینه هام کشیده شد چشمام سیاهی رفت و ویبراتورو دور کرد و یکم بعد کیرشو بیرون کشید. بدنم هنوز منقبض بود و گیره ی سینه هامو باز کرد برای هر کدوم ناله ی ضعیفی کردم دستامو باز کرد و توی همون حال از روی تخت بلندم کرد از پشت پرده بیرون رفتیم. روی تخت دو نفره اش گذاشت و کنارم دراز کشید و در آغوشم گرفت صدای سوت گوشام که کم شد تونستم صدای نفس نفس زدن امیر رو بشنوم چشم باز کردم و با ارمان چشم تو چشم شدیم و لب زد: -میخوامت نگار نیم خیز شدم و امیر رو نگاه کردم از میزان آبی که جلوش بود شوکه شدم بدون اینکه به کیرش دست بزنه چند باری ارضا شده بود. آرمان پتو رو روم کشید و از جاش پاشد و قلاده و دستبند امیرو باز کرد. کاندومشو کشید بیرون و جلوی پای امیر انداخت و کیرشو با دستمال تمیز کرد امیر هنوز زانو زده نشسته بود و نگاهم میکرد ارمان با دسته چک جلوی امیر نشست و ندیدم چه مبلغی براش نوشته. -امیر نمیخوام دور و ور نگار ببینمت. نگار وکیل داره و همه کاراشو انجام میده از توی سبد کنار تخت لباسای امیر رو برداشت و کنارش انداخت -گوشیتو از نگهبان بگیر. چک وقتی پاس میشه که مهر طلاق توی شناسنامه نگار خورده باشه. نگاه امیر نفرت انگیز تر از همیشه بود لباساشو
کس ختم نشه و ما اخلاق همو بپسندیم و مختصر علاقه ای باعث یه رابطه درست بینمون بشه. بهم نزدیک تر ایستاد و صورتشو کمی پایین آورد: -بهم اعتماد کن نگار. امیر بهم گفته همیشه کارت ملیت همراهته. نمیخوام برگردی توی اون خونه و برات یه اتاق توی هتل رزرو کردم. برو و فکر کن و بهم زنگ بزن. آیفون اخرین مدلشو دراورد و شروع به گرفتن شماره کرد؛ گوشیم زنگ خورد و اون قطع کرد. -اینم شماره ی من؛ تاکسی منتظرته. چراغ عقلم سوسو زد خاموش شد. روی پنجه ی پا بلند شدم تا ببوسمش دست انداخت دورکمرم و منو مثل پر کاه بلند کرد و رویمیز نشوند که چند تا وسیله روی زمین افتاد و چیزی شکست. دستامو دور گردنش انداختم و اون دستشو توی موهام برد. شهوت زیر پوستم دوید. چه مدت بود سکس نداشتم؟ نزدیک به یکماه بود. برنامه ریزی امیر درست بود؛ یک ماه بدون سکس و تایم تخمک گذاری! لبامو گاز های ریز گرفت و یهویی موهام چنگ شد و سرمو به عقب کشید.کامل خم شد روم و لبای منه بی حرکت رو توی دهنش کشید؛ داشت جور ماست بازی های امیر توی سکس رو میکشید؟ خون توی کسم جمع شد و نبض گرفت. تصور کردم با همین خشونت در حال تلمبه زدنه و دستامو از دور کردنش باز کرد و عقب برد منم همراهی کردم و مچ هر دو دستم رو از پشت گرفت و با زانوش پاهامو باز کرد و وسطشون ایستاد. با یه فشار لبه ی میز قرار گرفتم و کیرشو روی کسم فشار داد. حس کردم که دهانه ی واژنم باز و بست میشه. و به زودی کیرش میتونه لباس های هردومونو پاره کنه و وارد واژنم شه. زبونش روی کردنم کشیده شد و گوشمو گاز گرفت و من دهن بسته تلاش میکردم ناله نکنم. موهامو محکم تر کشید و دستور داد: -دهنتو باز کن تا صداتو بشنوم گاز بعدی از لاله ی گوشم محکم تر بود و منم جرات کردم تا ناله ی بلندی بکنم.خوب با لب و گردن و گوشم بازی کرد و رد نمناک روی همش گذاشت و سرشو برد عقب: +باید حرف بزنیم. آرمان مرد قول هاشه نگار. بدون امیر سکس نمیکنیم ولی ازت میخوام سکس رو اینجا انجام بدیم چون اعتماد ندارم اون بزمجه توی اتاق دوربین نذاشته باشه اجازه ی فکر کردن نداد و دستشو از موهان جدا کرد و نوک برجسته ی سینمو از روی مانتو پیدا کرد و فشار محکمی داد. ناله ی بلندی کردم که جون کشیده ای گفت و گردنمو گاز گرفت. عقب کشید و من همراهش به جلو خم شم اجازه نداد و با دست عقب نگهم داشت. -پاتو میبری خانم کوچولو. بشین همینجا خودش کفش پوشیده بود -میتونیم زنگ بزنیم به امیر تا بیرون از اتاق بمونه و صدامونو بشنوه فقط توی اتاق من ادامه بدیم،هوم؟نظرت چیه؟ مسخ شده بودم و هنوز کسم نبض میزد. سرمو به نشونه تایید تکون دادم. باید همین امروز تموم میشد. زنگ زد به امیر و دوباره نزدیکم شد؛ میدونستم کبودی هایی برام به جا گذاشته. با زنگ خونه ازم بی میل فاصله گرفت و بعد از زدن دکمه آیفون نزدیک در ایستاد +منو بیار پایین -بمون عزیزم حواسم بهت هست امیر اومد تو هنوز لباسای قبل تنش بود. -امیر دوست داری نشونمون بدی از دیدن کبودی های نگار چه حسی داری؟ امیر بی معطلی شلوارشو پایین کشید.تا حالا همچین سایزی از امیر ندیده بودم. سر کیرش لزج بود و پیش آبش خیسش کرده بود -کامل برهنه شو امیر! گوشیت کو؟ گوشی امیر رو با لباسش برداشت و ازمون فاصله گرفت و رفت. چقدر امیر حقیر بود و با حقارت نگاهش کردم *نگار شاید متوجه حسم نیستی ولی این منه واقعیه من واقعا نمیدونستم چطور بهت بگم صداش میلرزید من بازم جوابی ندادم ولی چشم ازش برنداشتم. صدای قدم های آرمان باعث شد برگردم سمتش سه تا جام با مایع زرد کمرنگ دستش بود و یکیشو دست امیر داد و اومد سمت من. -امیر فردا صبح باید دادخواست طلاقت ثبت بشه وگرنه خودتم میدونی چه کارایی ازم برمیاد. امیر سر تکون داد و ارمان جام من رو سمتم گرفت و آروم گفت این به سلامتی برای رهاییته و برای اینکه انقدر خودتو منقبض نکنی. متوجه شدم عضلاتمو جمع کردم و سعی کردم خودمو شل کنم. ارمان جامشو به سمتم گرفت و به سلامتی گفت و من زدم بهش. جامو سمت امیر گرفت امیر نزدیک شد و اونم به سلامتی گفت و یه نفس سر کشید. اروم بو کردم درصد الکل بالا رو میتونستم تشخیص بدم ولی منم یه نفس سر کشیدم. از تلخیش چشمام سوخت که ارمان فاصله گرفت و با یه شکلات برگشت جرعه کوچیکی خورد و جام رو کنار من گذاشت. تلاش میکردم به بدن برهنه امیر نگاه نکنم ظاهرا از تحقیر شدن لذت میبرد که یه قطره از کیرش چکید. ارمان با صدای بم و ارومی گفت: -میخوام لباساتو در بیارم عزیزم بهم کمک میدی؟ نذاشت از میر پایین بیام و لباسام دونه دونه روی خرده شیشه ها افتادن. سوتین نپوشیده بودم یه شورت مشکی ساده تنم بود. یک جرعه دیگه نوشید و توی گوشم پچ زد: -قرار نیست اینجا سکس کنیم زیبای من؛ اجازه بده امیر یکم عشق بازی مارو ببینه نفس هاش دم گوشم دوباره باعث شد کسم نبض بزنه. با ملایمت لب و
رم که شونمو سفت گرفت و رو به امیر کرد: -امیر برو یه سودا برام بخر امیر نگاهمون کرد.چشمم خشتکشو شکار کرد. اون میدونست و لذت میبرد. ناخوداگاهم فعال شد و پچ زدم: +بمونه پشت در؟ -دوست داری صداتو بشنوه؟ +نمیدونم -امیر بمون داخل سالن امیر مطیعانه چشم گفت و بیرون رفت -اجازه بده لمست کنم. بذار بهت بفهمونم امیر چقدر حرومت میکنه. بهش نگاه کردم .فکر نمیکنم بلندتر از سرشانه اش باشم. فاصله ی بینمون خیلی کم بود. +من هرزه نیستم اقای بابایی -من آرمانم و تو هرزه نیستی. هیچی برخلاف میلت اتفاق نمیوفته نگار. من برای بودن با تو به امیر پول ندادم و تو رو نخریدم. ولی امیر تو رو فروخته. صداش بزنم تا ادامه کارمونو بکنیم؟ بالاخره چشم از گردنش گرفتم و زل زدم به چشماش. همرنگ چشمای خودم بود یک قهوه ای ساده. زیبایی خاصی نداشت ولی مردونگی جذابی توش میدیدم.شایدم پنج سال بودن با امیر لاغر باعث شده بود فکر کنم جذابه. +چی میخوای از من؟ بهم نزدیک شد حرارت بدنشو حس میکردم -من نمیخوام با هم معامله ای کنیم. فقط میخوام همو حس کنیم. فرصت بده تا تایم بیشتری کنار هم بمونیم و امیر نقاشی کنه مارو. من به دیدن اون نقاشی قانعم. امیر رو صدا کرد من برگشتم به تخت. با امیر چشم تو چشم شدیم. حیرت زده به شهوت توی چشماش نگاه کردم و تازه فهمیدم علاقه ی امیر به فروش نقاشی های برهنه ی من برای پول نیست؛ برای فروش منه. خشتکشو نگاه کردم. کیر متوسطش درحال انفجار به نظر می رسید و فکر میکنم تا حالا همچین چیزی رو توش ندیده بودم. من پنج سال با یک کاکولد زندگی کردم و قبل از اون دو سال باهاش توی رابطه بودم و نفهمیده بودم کاکولده. چه حقیقت تلخی. سمت ارمان برگشتم که نزدیک به تخت ایستاده بود و نگاهم میکرد؛ شاید فهمید که من متوجه اصل ماجرا شدم. -دوست داری باهم بریم بیرون صحبت کنیم یا تنهاتون بذارم؟ نفرت از امیر توی وجودم زبانه کشید. بازم عضلاتشو نگاه کردم و کیر خوابیده اشو دید زدم. چه زود خوابیده بود. +اجازه بده لباس بپوشم از اتاق بیرون اومدم ولی از در فاصله نگرفتم تا ببینم صحبت میکنن یا نه *قرارمون یادت نره آقای بابایی -فراموش نکردم. بعد از اینکه با نگار خوابیدم چکش دستته. پولتو میگیری و راهتو جدا میکنی. *سکستون باید توی همین خونه و در حضور من باشه -جای سکس رو نگار مشخص میکنه نه منو تو.اینکه توی اتاق باشی یا بیرون اتاق هم تصمیمش با نگاره ولی قرارمون فراموش نمیشه. فاصله گرفتم و رفتم اتاقم. یه قرار از پیش تعیین شده بدون رضایت من، یه شوهر کاکولد، امیری که منه بساز و قانع رو فروخته بود. به چقدر پول؟ آرمان باید جوابمو میداد؛ دیگه امیر برام قابل اعتماد نبود. بیرون اومدم و امیر تکیه داده به چهارچوب در اتاقش دیدم. *بیرون منتظرته حس کردم حتی صداش داره روحمو آزار میده جواب ندادم که هم کلامش نشم و بیرون رفتم. دم آسانسور منتظرم بود. دولا شدم تا کتونی هامو بپوشم که جلوم خم شد و یه جفت کفش پاشنه بلند مشکی جلوی پام گذاشت و ایستاد. -این تیپ رو با کتونی خراب نمیکنن؛ اینارو بپوش. کف قرمز کفش توی چشمم رفت؛ این هزینه کردنو دوست نداشتم و کتونی هامو پوشیدم. +فکر کردم گفتی منو نخریدی. -باید حرف بزنیم حتما. در آسانسور رو برام باز نگه داشت و در ماشین رو هم برام باز کرد. استارت زد و برگشت سمتم: -ببین نگار، من واقعا مرد جنتلمنی هستم. هیچ کاری خلاف میلت انجام نمیدم و این جمله رو چند بار بهت گفتم. میتونیم بریم کافه صحبت کنیم ولی اگه بریم خونه میتونم یه چیزایی رو بهتر برات توضیح بدم چون باید خودت ببینی. قیافه امیر توی ذهنم کریهه شده بود و افکارم رفت سمت انتقام. میتونستم با آرمان بخوابم و بدون عذاب وجدان جدا شم +بریم خونت اوکیم با ریموت درو باز کرد وارد حیاط شدیم. تعلل کردم و پشیمون شدم ولی درو برام باز کرد و دستشو جلو گرفت تا با کمکش پیاده شم. منطقمو خاموش کردم و افسار بدنمو دست احساس انتقامم دادم. وارد خونه شدم و مات موندم. هر ۸ نقاشی من روی دیوار ها بود؛ این مرد کی بود؟ -فکر کنم الان توضیحش برام راحت تر باشه. از روز اولی که توی نمایشگاه نقاشی های مسخره ی امیر دیدمت چشمم تورو گرفت ولی من ادم گول زدن و بودن با یک زن متاهل نبودم. حتی من پیشنهاد کشیدن بدن برهنه اتو به امیر ندادم ولی وقتی نقاشی قبلی رو هم من خریدم امیر خودش پاپیش گذاشت و از حسش گفت و تورو به من پیشنهاد داد. من به سختی و با شرط و شروط راضی شدم؛ اصلی ترین شرط ما رضایت تو و طلاقت بعد از تموم شدن نقاشیه. حتی اگه نخوای با من سکس کنی بعد از تموم شدن نقاشی طلاق میگیری و من حاضرم تمام مهریه اتو بهت بدم تا بری و دیگه امیر رو نبینی. چه سکس کنی و چه نکنی این شرط انجام میشه ولی من دوست دارم منو بشناسی و با رضایت خودت همه چی شکل بگیره. شاید این جاذبه ی جنسی فقط به س
میبرن تشریف؟داره گورشو گم میکنه از خونه. صد و ده سکه میشه چند میلیون؟ اگه فقط خونه رو هم بتونم ازش بگیرم برام کافیه. رفتم از اتاق بیرون. امیر مکالمه بینشونو ادامه میداد: =فکر میکنید نقاشی یک زوج چطوره فروشش؟ روش سرمایه گذاری کنم؟ چون یک زوج قراره مدلم شن و هزینه هنگفتی بگیرن. ارزش داره؟ -با شرط و شروطی ازت میخرم به مبلغ… امیر هیجان زده شد ولی من همچنان با فاصله ایستاده بودم =چه شرطی جناب بابایی؟ هرچی باشه قبوله -اونی که باید قبول کنه تو نیستی امیر، نگار جانه همچنان نگاهشون میکردم و حرفی نمیزدم امیر ادامه داد =هرچی بگید قبوله نگار راضیه. مگه نه نگار؟ اقای بابایی زل زد تو چشمام: -منو نگار باهم مدل این نقاشی بشیم چشمام روی امیر ثابت موند. جا نخورد. این دونفر داشتن منو گول میزدن و این یه سناریو برای راضی کردن من بوده. اصلا از کجا معلوم این نقاشی رو خریده باشه؟ -بعد از اینکه فکراتونو کردید بهم خبر بدید. الان به راننده ام میگم بیاد نقاشی رو ببره از پشت نگاهش کردم. کار نکرده به خاطر امیر بی لیاقت داشتم؟ لعنت به روزی که جلوی بابام به خاطرش ایستادم. +من راضیم. فقط از سرشانه نگاهی بهم انداخت: -پس با هم هماهنگ میشیم یه پیراهن ساتن ساده پوشیدم.کل هفته با امیر حتی در حد سلام حرف نزده بودم.از نظرم زندگی زناشویی مان تموم شده بود و همون لحظه که شرطو قبول کردم زیر طلاق عاطفیمون امضا زدم.برای تسلط به لرزش بدن و تپش قلبم پرانول دوم رو خوردم و سر ساعت یک زنگ درو زد.رفتم توی اتاق نقاشی و نخواستم برای استقبال و احوال پرسی برم. پشت سر امیر وارد اتاق شدن و دسته گل توی دستش چشممو زد. -برای نگار خانم که باهامون آشتی کنن.ما همکاریم فقط به صورتش نگاه کردم. فیس معمولی داشت.توی این چهار سال زندگی مشترک امیر برام گل خریده بود؟ عجب مردک زن بازی. میدونه چطور دل یک نفرو به دست بیاره. لبخند اومد به لبم +سلام. ممنونم -سلام قابل شمارو نداشت. خب برنامه چیه امیر؟ امیر یکم در مورد پوز و استایل صحبت کرد و با لباس مارو توی پوزی که میخواست قرار داد. حالت بدنم یکم ناراحت بود و نمیشد مدت طولانی ثابت بمونیم ولی اعتراضی نمیکردم. از دور شد و گفت =لطفا برهنه بشید پشت بومش ایستاد و وسایل هاشو جا به جا میکرد دست گرمی خورد سرشانه ام و برگشتم سمتش *جفتمون معذبیم چرا کمک نمیکنی برای درآوردن پیراهنم تا یکم راحت تر شیم؟ امروز چندم بود؟ توی تخمک گذاریمم؟ چرا همین جمله دمای بدنمو بالا برده؟ خدا لعنتت کنه امیر من یه زن متاهلم جام اینجا نیست. شروع کردم به باز کردن دکمه ها. امیر لعنت بهت که باشگاه رو کنار گذاشتی ببینن عضله چقدر خوبه. برای باز کردن دکمه اخر پیراهنو کشیدم تا از توی شلوار ازاد شه. دستشو گذاشت سر شونه امو بند لباسو سر داد روی بازوم. -تو توی بوم جا نمیشی. فقط خدا میتونه همچین چیزی خلق کنه سرمو کج کردم دیدم امیر همچنان مشغوله -نگار! چیو نگاه میکنی؟ تو رو فروخته. براش چی مهمه؟ اشک جمع شد توی چشمام. سرمو برگردوندم.یه دستمال کاغذی از جیب پیراهنش بهم داد و یک قدم فاصله گرفت تا لباساشو در بیاره. منم با هول دادن اون یکی بند روی بازوم لباسو از تنم سر دادم و کامل برهنه شدم.راست میگفت. من فروخته شده بودم. پس دیگه برده و زنش نبودم. بالاخره برگشت سمتمون و خواست توی پوزی که گفته بود برگردیم. انتظار چیزی که دیدم نداشتم. عضلاتش پف نبودن و سفت. یه چیز دیگه هم سفت بود و نگاهم برای یک ثانیه روش موند.برای یک لحظه توی تصورم رفت تا حلقم و حس اوق زدن گرفتم. بزرگ بود و فوق العاده کلفت. انقدر که توی نگاه اول حس عجیب بودن میداد. سر بالا اوردم که دیدم به صورتم نگاه میکنه. اشاره زد که برم سمت تخت و تا رسیدن به پوزی که امیر می خواست چند بار دیگه دیدش زدم و کم کم حس کردم ممکنه ابم سرازیر شه. بیشتر از ده دقیقه طول نکشیده بود که خودشو ولو کرد و کیرش از بالا تا پایین باسنم کشیده شد و گفت -امیر استپ! استراحت بده.یک لیوان اب بیار بی زحمت امیر از اتاق رفت بیرون و نفسی بین گوش و گردنم خورد که من خودمو کامل جمع کردم توی گلو خندید -چقدر حساسی *اقای… -ارمانه اسمم قبل اینکه حرفی بزنم دستشو از پشت گردنم روی ستون فقراتم کشید. تموم تنم لرزید؛ با یک جهش از تخت اومدم پایین +چیکار میکنی؟ امیر اب اورد و بی حرف به پوز قبلی برگشتیم. نزدیک تر بهم خوابید و کلاهک کیرش چسبیده بود به کمرم. خیسی پیش آبشو حس کردم. لعنت بهت امیر این چه هچلیه؟ انگشتشو پایین رونم حس کردم. قبل اینکه از تخت بپرم انگشتشو نشونم داد و گفت -اوه. ببین انگشتم خیسه خجالت کشیدم ولی حجم بیشتری آب از کسم ریخت بیرون. کیرشو تصور کردم که داره به زور جا میده تو.بدنم لرزید. دست گذاشت سرشونه ام -هیچ وقت چیزی خلاف میلت نباید اتفاق بیوفته عزیزم. میدونست ممکنه در ب
شروعی با کاکولدی (۱)
#بیغیرتی
بی حرکت خیره ی اون جای میخ روی دیوار بودم قبلا ساعت دیواری نصب بود ولی به خاطر من از دیوار برداشته بودیم =میشنوی صدامو؟ سرمو برگردوندم سمتش همچنان داشت با قلمو روی بوم میکشید +متوجه نشدم دوباره بگو =گفتم فکر میکنم اگه بتونیم از یک زوج نقاشی بکشیم خیلی خوب میشه توی این یکسالی که نقاشی اروتیک میکشید و مدلش رو با خودش برای فروش میبرد زندگیمون زیر و رو شده بود، در شرف خرید خونه بودیم و ماشین رو هم عوض کرده بودیم +فکر خوبیه =کسیو میشناسی بیاد مدلمون شه؟ یکم فکر کردم که چرا این سوالو از من میپرسه وقتی میدونه هیچ کسی رو نمیشناسم +نه =باید یه سر چی بزنم. احتمالا اینجوری بتونیم خونه ی بهتری بخریم سرمو برگردوندم سمتی که قبلا بود و هومی زمزمه کردم بعد از ازدواجمون موقعیت مالی خوبی نداشتیم و با فروش اولین نقاشی اروتیک از من به تهران اومدیم شغلمو ول کرده بودم و اکثر وقتمون توی همین اتاق میگذشت. تلاش میکرد نقاشی هارو سریع اماده کنه و ساعت ها مجبور بودم بی حرکت بمونم. خستگی هر دوی مارو از هم دور کرده بود. من پرشور بودم ولی الان هفته ای یکبار هم سکس نداشتیم. نقاشی آخر بیشتر طول کشید چون امیر تایم بیشتری بیرون از خونه میموند تا یک زوج پیدا کنه، حتی حوصله نداشتم ازش بپرسم از کدوم مغازه قراره بخره که میره بیرون و میاد. قهوه امو میخوردم که کلید انداخت. بازم مثل همیشه از جام بلند شدم و رفتم استقبالش و بوسیدمش. =نقاشی امروز تمومه. مشتری پاش ایستاده و به شرط اینکه مطمئن شه مدلم زنده اس با قیمت خوبی میخره سرمو تکون دادم که ادامه داد =تا کارای آخر رو میکنم یه دستی به خونه بکش که قراره همینجا ازم بخره جمع و جور کردن خونه بیشتر از کار امیر طول کشید. =برو اماده شو من میشورم اینارو یکم ارایش کردم و ایستادم دم کمد که سرشو از در اورد داخل اتاق =من لباساتو انتخاب کنم؟ +اره حتما بیا در کمد بسته شد و کشو رو باز کرد تاپ مشکی ساتن و شورتک لی کشوی بعدی هم یه ست توری مشکی بی حرف نگاهش میکردم که توضیح داد =از صورتت که نمیفهمه تویی. باید مطمئن شه اغراق نکردم. مشتری سخت گیری ولی پول خوبی میده بازم حرفی نزدم و لباسو پوشیدم. خودش هم پیراهن به جای تیشرت پوشید و با زنگ گوشیش از اتاق بیرون رفت. زن سکسی بودم و ادمای زیادی دنبال من بودن. چی شد که به اینجا رسیدم؟ صدای باز شدن درو که شنیدم پا تند کردم تا خوش امد بگم پولداری از همه جاش چکه میکرد و مرد محترمی بود. نگاه آزاردهنده ای نداشت. امیر به طرف اتاق نقاشیش راهنماییش کرد و من رفتم چایی بریزم. با سینی چایی وارد اتاق شدم که سرشو برگردوند و نگاهش از بالا تا پایین بدنم رفت و کمی معذبم کرد. دستشو جلو اورد و من حواسمو جمع کردم و سینی رو به سمتش بردم یک مرد بین ۳۳ تا ۳۸ ساله با قدی بلند تر از امیر که احتمالا بالای ۱۸۵ بود موهای مشکی یک دست و عضلاتی که نشون میداد دوساعت باشگاه توی برنامه ی روزانه اش هست بیشتر از اون توی صورتش نگاه نکردم و فکر کردم که اسم این عطر چیه که اینقدر آشناست. =نگارم میشه چرخی بزنی تا اقای بابایی شمارو ببینه؟ دوری زدم و مستقیم زل زدم به چشماش. -نگار جان اگه امبر باهاتون حرف زده باشه باید متوجه شده باشید که منظور من بدون لباس بوده تیز به سمت امیر برگشتم ولی امیر کاملا نیم رخ به من ایستاد =بله در جریانه آقای بابایی خون مغزمو پر کرد. پر از حرص و لج شدم نسبت به امیر و فکر مهریه ذهنمو پر کرد. در حالی که بهم زل زده بودن تاپ رو از تنم کشیدم و شلوارک رو از رونام پایین انداختم. امیر به سمت بیرون از اتاق رفت -میرم آب بخورم حتی واینستاد ببینه زنش چه خفتی رو تحمل میکنه. ولی اقای بابایی فقط صورتمو نگاه میکرد.دستاشو توی جیب شوارش برد -متاسفم بابت رفتارت شوهرت خانوم. متوجه نیتم میشی بعدا. اگه برات مقدوره لطفا کامل برهنه شو عصبانیتم از امیر در حدی بود که خجالتی برام نمونده بود دستامو بردم عقب و قفل سوتینو باز کردم و جلوم انداختم. از توی شلوارکم بیرون اومدم و با پام هولش دادم سمت دیگه. برای دراوردن شورت کامل خم شدم و با شورت توی دستم صاف ایستادم. شروع به خوردن چاییش کرد. کم کم معذب میشدم. وقتی چاییش تموم شد پاهام از شدت اضطراب میلرزید. میتونستم امیر رو همینجا و کنار بوم نقاشیش چال کنم. چرخی دورم زد و برگشت کنار نقاشی. صداش بم بود و مردانه -واقعا جذابی نگار. بپوش و بیشتر از این معذب نمون. به تعداد سکه های مهریه ام فکر کردم. اگه خونه رو بخریم تموم میکنم این یک سال کثافتو. لباسامو برداشتم و از اتاق بیرون رفتم. امیر توی اشپزخونه با لیوان خالی نگاهم میکرد. حتی لیاقت نداشت یکبار دیگه بهم دست بزنه. سیب زمینی بی غیرت. رفتم توی اتاق و درو بستم. صدای خوش و بش کردنشون رو میشنیدم که امیر صدام زد =نگار عزیزم بیا اقای بابایی دارن تشریف
آشنایی در بسیج
#گی
سلام این داستان برمیگرده به چند سال پیش الان ۳۶ دارم اون موقع ۲۷ سال داشتم از خودم بگم قد۱۶۸وزن۷۷ سبزه هستم کون نقلی دارم دوستم از من چند سال بزرگ تر بود تو بسیج باهاش آشنا شدم خیلی پسر مودبی بود کم کم باهاش گرم گرفت باهم سالن فوتبال میرفتیم از اونجا شروع شد من خیلی شهوتی میشدم میدیم اون باهام خیلی راحت بود کم شوخی دستی به کون دست میزد ولی من واسه خودم نمیذاشتم تا این که یک روز باهم رفتیم کافه از اونجا شروع شد چند تا فیلم گی باهم دیدم کونم به خارش افتاد اون فهمید که من خوشم اومده کم کم به دست زد من یکم خجالت می کشیدم ولی دست به کونم میزد از شهوت میمردم ولی اون روز رفتم خونه باهم پیام بازی کردم گفت ازت خوشم میاد راستی قبل این دوران کودکی کون داده بود یه قرار گذاشتم با هم بریم خونه شون روز موعود رسید رفتم خونه شن باهم احوال پرسی کردیم تعارف کرد باشین من نشستم اونم اومد پیشم نشست دست گذاشت رو رونم کمک باهم بازی کرد یه خبر دار شدم دادم بهش لب میدم کیرم شق شده بود لباس هارو در آوردم تا کونم دید گفت جووون عجب کونی داری دست میکشید رو کونم من اینقدر شهوتی بود چند بار بکونم دست زد داشت آبم میومد ولی خودم کنترل کردم .براش ساک زدم کیرش بلند شد منو داگی نگه داشتم با سوراخ کونم بازی کردم با انگشت ولی آبم اومد دیگه بهش گفتم آبم اومد گفت اشکال نداره به کارش ادامه داد اسم رضا بود گفتم رضا آروم بکن درد میگیره اون گفت چشم کاری میکنم درد نگیر کونی من آروم کیرشو روسوراخ کونم گذاشت یکم در داشتم ولی در خوبی بود کرد تو سوراخم آروم بازی کرد با سوراخم ارو کمر میزد دوباره داشت آبم میومد نزدیک۱۰ دقیقه منو کرد آبم اومد آب اون ابول همشو خالی کرد تو کونم یه لذت خاسی داست دیگه شدم کون ش تا چند سال منو میگیرد ببخشید نتونستم خوب بنویسم دوست دارم شما حامد نوشته: حامد
@dastan_shabzadegan
0 👍
0 👎
سلام عزیزان وقتتون بخیر باشه
ما نیازمند یک شخص مطمئن برای اجاره کارت بانکی او هستیم . زمینه کاری ما سرور و آی پی ثابت برای ترید هست . متاسفانه چون خارج از کشور هستیم و انقضای کارتمون هم تموم شده ، برای گرفتن درگاه بانکی برای سایت مشکل داریم و نیاز داریم با یه شخص مطمئن ، همکاری بلند مدت و پرسودی داشته باشیم.
چیزی که ما دنبالش هستیم شخصی هست که به بتونه در روز حداقل روزی 1 ساعت انلاین باشه و کارهایی که ازش میخوایم مانند خرید سرور ایران و ...(هزینه رو اول میدیم)را انجام بده. همچنین حساب هاش همگی رمز دوم داشته باشه و مشکلی برای احراز هویت در صرافی های معتبر جهت ارسال مبلغ حساب به کیف پول ارز دیجیتال نداشته باشه.
اصلا نگران نباشید، همه این کار ها فقط با گوشی موبایلتون انجام میشه، و نیازی به بیرون رفتن ندارید همه چیو بهتون اموزش میدم، به این شغل به عنوان شغل دوم یا سوم نگاه کنید چون زمان خاصی ازتون نمیگیره، کلا کمتر از 1 ساعت در روز...
و اما بخش خوب ماجرا . درآمد شما چقدر خواهد بود ؟ در پاسخ به این سوال دو تا حالت داریم : یکی کوتاه مدته ، یکی اگر طرف به دنبال همکاری بلند مدت و درآمد عالی تا آخر عمرش باشه
1 - اگه حالت اول هستید که نهایت 4-5 میلیون بتونید به جیب بزنید و بعد هم خداحافظ
2 - اگر حالت دوم هستید ، 10 درصد مبالغ واریز شده به حسابتون هر روز برای شما میشه . این یعنی حداقل روزی 1 میلیون تومان و ماهانه 30 میلیون درآمد
انتخاب اینکه کدوم حالت باشه با شما هست .
حالا با خودتون ببینید اگر شرایط ذکر شده رو دارید پیام بدید ادمین :
@Milad78789
سلام عزیزان وقتتون بخیر باشه
ما نیازمند یک شخص مطمئن برای اجاره کارت بانکی او هستیم . زمینه کاری ما سرور و آی پی ثابت برای ترید هست . متاسفانه چون خارج از کشور هستیم و انقضای کارتمون هم تموم شده ، برای گرفتن درگاه بانکی برای سایت مشکل داریم و نیاز داریم با یه شخص مطمئن ، همکاری بلند مدت و پرسودی داشته باشیم.
چیزی که ما دنبالش هستیم شخصی هست که به بتونه در روز حداقل روزی 1 ساعت انلاین باشه و کارهایی که ازش میخوایم مانند خرید سرور ایران و ...(هزینه رو اول میدیم)را انجام بده. همچنین حساب هاش همگی رمز دوم داشته باشه و مشکلی برای احراز هویت در صرافی های معتبر جهت ارسال مبلغ حساب به کیف پول ارز دیجیتال نداشته باشه.
اصلا نگران نباشید، همه این کار ها فقط با گوشی موبایلتون انجام میشه، و نیازی به بیرون رفتن ندارید همه چیو بهتون اموزش میدم، به این شغل به عنوان شغل دوم یا سوم نگاه کنید چون زمان خاصی ازتون نمیگیره، کلا کمتر از 1 ساعت در روز...
و اما بخش خوب ماجرا . درآمد شما چقدر خواهد بود ؟ در پاسخ به این سوال دو تا حالت داریم : یکی کوتاه مدته ، یکی اگر طرف به دنبال همکاری بلند مدت و درآمد عالی تا آخر عمرش باشه
1 - اگه حالت اول هستید که نهایت 4-5 میلیون بتونید به جیب بزنید و بعد هم خداحافظ
2 - اگر حالت دوم هستید ، 10 درصد مبالغ واریز شده به حسابتون هر روز برای شما میشه . این یعنی حداقل روزی 1 میلیون تومان و ماهانه 30 میلیون درآمد
انتخاب اینکه کدوم حالت باشه با شما هست .
حالا با خودتون ببینید اگر شرایط ذکر شده رو دارید پیام بدید ادمین :
@Milad78789
بیشتر شده بود و کامل در اختیار من بود. دستشو گذاشته بود روی صورتش و سرش به سمت سقف اتاق بود و داشت لذت میبرد . دستامو بردم و سینه هاشو گرفتم تو دستام و باهاشون بازی کردم و همزمان کصشو شروع کردم به لیسیدن عمیق . زبونمو تا جای ممکن میبردم داخل و میاوردم بیرون. خیسی دهنم و خیسی کصش ترکیب شده بود و خیس ترین نقطه اتاق کصش بود . شورتشو درآوردم و سوتین هم درآوردم که آماده دادن باشه . شورت خودمو هم درآوردم . بعد از چند دقیقه لیسیدن کصش وقتش بود که جاهامون عوض بشه . همونطوری که خوابیده بود رفتم جلوی دهنش و کیرمو دادم دستش . گذاشتم روی لباش و چند تا بوس کرد و دهنشو کمی باز کرد و کیرمو برد تو دهنش . با زبونش سعی میکرد خیس کنه . مقدار ادامه داد و کیر من که در اوج حشریت بودم و قرص سیلدنافیل هم خورده بودم بشدت شق بود و همین زهرا رو حشری تر میکرد . کیرم کل صورتشو میپوشوند از بس که راست شده بود . و رگ هاش کامل زده بود بیرون . چند بار عقب جلو کردم توی دهنش و خیسی دهنش کامل کیرمو خیس کرد و ازش آب دهن زهرا میچکید . بعد از چند دقیقه که کیرمو ساک زد ، بهش گفتم پاهاتو باز کن که شروع کنیم . گفت اگه کاندوم داری بهتره کاندوم بزاری . ریسک نکنیم . گفتم باشه . آره دارم . رفتم از تو کشوی دراور کاندوم آوردم دادم بهش باز کرد و گذاشت روی کیرم . پاهاشو از هم باز کرد و رفتم جلوش و کیرمو گذاشتم دم سوراخش و آروم فشار دادم تا کلاهکش رفت داخل . یه آه ناز کشید و گفت مهدی مُردم . گفتم ای جااان . دوست داری ؟ گفت آره خیلی خوبه . گفتم حسش میکنی ؟ گفت آرهههه کامل حس میکنم . گفتم داری بهم میدی ؟ گفت آخ آره . چقدر کیف میده آخ . گفتم جان چقدر سکسی تووو زهراااا . دو سه دقیقه توی همین پوزیشن گاییدمش . بعد گفتم بریم داگی . حالت داگی قرار گرفت و جلوی سینش یه بالش گذاشت . رفتم پشتش . اول با دستم سوراخشو پیدا کردم و کیرمو توی همون مسیر قرار دادم و فشار دادم رفت داخل . تا ته فشار دادم گفت آخخخخ مهدی آروم . گفتم باشه عزیزم . داگی هم اون بیشتر حسش میکرد و هم کیر من بیشتر تحت فشار بود و کصش قشنگ به کیرم فشار میاورد . چند دقیقه کردمش . هردومون عرق کرده بودیم حسابی . یه پوزیشن دیگه هم یاد گرفته بودم از فیلمای پورن . به این صورت که زن طاق باز میخوابه منتها یکی از پاهاشو 90 درجه نگه میداره و مرد میره بین پاهاش و یکی از پاهاش میره زیر پای 90 درجه زنه و اون یکی پاش کنار پای دیگه زنه . اسم پوزیشنو نمیدونم و توضیحش کمی سخته اما توی این حالت دخول کامل انجام میشه و ذره ای از کیر بیرون نمیمونه . حتی تخما هم کم میمونه برن داخل خخخ . این پوزیشنو که رفتیم گفت آهان الان کیرتو دارم با تمام وجود حس میکنم . هیچ کیری رو اینجوری تا حالا توی خودم حس نکرده بودم ( معلوم نبود به جز دوست من و شوهرش به چند نفر دیگه داده بود ) . حدود یک ساعت و خورده ای کردمش . و هنوز هم ارضا نشده بودم . اون یه بار ارضا شد تو این مدت . گفت تو چرا ارضا نمیشی چه کمر سفتی داری . نمیدونست که قرص باعث شده بود ارضا نشم وگرنه تو همون پوزیشن اول میپاشیدم بیرون . خلاصه اون روز حسابی گاییدمش. فکر اینکه یه زن متأهل که قبلاً همکارم بوده صیغه من شده بود یه حس گناه لذت بخش داشت . بعد از اون دو سه بار دیگه اومد خونم و صیغش کردم و سکس کردیم. از کون دوست داشتم بکنمش ولی خب راضی نشد . البته میشد راضیش کرد ولی دوست نداشتم اذیت بشه. این هم از قصه من و خانم قادری همکار شرکت قبلیمون . کاملاً واقعی بود امیدوارم خوشتون اومده باشه. الان دیگه در ارتباط نیستیم . اما اون سکس ها و اون ارتباط به یاد ماندنی و لذت بخش بود نوشته: علیAli
@dastan_shabzadegan
0 👍
0 👎
تو جیبت چقدر نقد هست گفتم 30 هزارتومان گفتم این که نمیشه گفت چرا نشه همین خوبه . سی تومان رو بهش دادم و صیغه رو خوندیم . گفتم خب حالا چادرتو بردار ببینم چی داری اون زیر ازم قایم کردی دو ساعته . خندید و شروع کرد به برداشتن چادر . نزدیکش شدم . بوی عطرش خیلی خوب و شیرین بود. رفتم کنار گوشش یه بوس کردم یه جوری شد خندید و سرشو عقب کشید . دوباره رفتم همونجا رو بوسیدم چند تا بوس ریز . گفت چقدر گرمی گفتم از درون دارم گُر میگیرم تازه کجاشو دیدی . گفت اوه اوه پس حسابی کار داریم . بازوشو از روی لباس میبوسیدم . دستاشو گرفتم نوازش کردم. خیلی آروم آروم داشتم بهش نزدیک میشدم و حساب شده جلو میرفتم . چادرشو برداشت اون زیر لباس کشی نرم مشکی داشت و شلوارش هم یه اسلش مشکی بود . رون بزرگ و نسبتاً درشت و نرم داشت و سینه هاشم خوب و سربالا بودن و اصلا افتادگی نداشتن. البته لباس ها هنوز تنش بود و فقط چادر برداشته بود . گفتم بلند شو میخوام بغلت کنم خانوم خوشگلم. بلند شد . بغلش کردم و چسبیدم بهش . کمرشو سفت گرفتم و آروم گردنشو بوس میکردم . بو میکردم و آروم در گوشش گفتم چقدر نازی تو زهرا . گفت دوسم داری ؟ گفتم خیلی . عزیز دلمی تو . گفت آخ مهدی جونم چقدر تو مهربونی . گفتم قربونت برم من . کم کم دستمو بردم پایین تر و باسنشو گرفتم تو دستم و مالوندم . دو طرف باسنشو میگرفتم بهم نزدیک میکردم و از هم دور میکردم که سوراخش تکون بخوره و حالش عوض بشه . باسنش خوش فرم بود و گوشتی . گفت پیک موتوری میاد چطوری میخوای برای ازش تحویل بگیری . راست کردی . من میگم بذار غذا برسه بعد ادامه بدیم . گفتم آره راست میگی آبروم میره . خندیدیم … گوشیشو چک کرد گفت یه ربع دیگه میرسه گفتم باشه پس وقت داریم حالا . خوابوندمش روی زمین به پشت . کونش سمت من بود . لباس تن هردومون بود هنوز . از نزدیک کف پاش شروع کردم به بوسیدن و خوردن و لیس زدن و اومدم بالاتر . لای چاک کس و کونش . شلوارش خیس بود . معلوم بودن مالوندن ها حالشو حسابی عوض کرده . بوی آبش میومد . بوی خوبی بود . حس خوشایندی داشت . از رو شلوار میلیسیدم سعی میکردم گاز بگیرم . البته با توجه به بزرگی باسنش به دندون نمیومد از روی لباس . ولی حس فوق العاده ای داشت . اومدم بالاتر خوابیدم از پشت روش و کیرمو گذاشتم وسط کونش و از روی شلوار میمالیدم کیرمو به کونش . و همزمان گردنشو میخوردم و به سمت گوشاش حرکت میکردم و با دستم هم سینه هاشو گرفتم تو دستم . و میمالیدمشون . حال هردومون کامل عوض شده بود و حشری بودیم . یدفعه زنگ آیفون خورد و دیدیم پیک غذا رو آورده . شلوار لی پوشیدم که کیرم معلوم نباشه و رفتم غذا رو سریع گرفتم اومدم بالا . دیگه مزاحم نداشتیم میتونستیم یه روز بیاد ماندنی بسازیم. قرص ها هم اثر کرده بود و کیرم هم سیخ بود و هم اینکه تا ساعت ها از ارضا شدنم خبری نبود . میتونستم کس زهرا رو درست حسابی بکنم . بهش گفتم نظرت چیه پیتزا رو بخوریم . هم گشنمونه و هم اینکه سرد بشه نمیشه خورد . گفت فکر خوبیه . نشستیم ناهار رو خوردیم . من وسط غذا هم هی میرفتم میبوسیدمش و میمالوندمش با خنده گفت چه خبرته همش مال خودته عجله نکن . گفتم والا دست خودم نیست . خودتو تو آینه نگاه کن . خودت بودی میتونستی مقاومت کنی؟ خلاصه ناهار رو که خوردیم همه چیز آماده بود برای گاییدن اون زن سفید خوش اندام خوشمزه . لباسشو و شلوارشو درآورد و من هم تیشرت و شلوارکمو در آوردم و من با یه شورت و اون با یه شورت و یه سوتین بود . افتادیم به جون هم . خوردن ، بوسیدن ، لب گرفتن و مالیدن همدیگه . چند دقیقه ادامه دادیم بعد رفتم بین پاهاش . شرتش کاملاً خیس و لزج بود . شرت سفید با گل های قرمز داشت . شرتش خیلی هم نرم بود و میشد با بوسیدن شرت خیسش به اوج رسید . کمی بو کردم کصشو از روی شورت . بعد شورتشو کمی زدم کنار . اوف کصشو بالاخره دیدم . یه دونه مو هم نداشت . رفته بود لیزر . سفید بود و بی مو و توش هم کاملاً تمیز و خوش بو . چون خودش رنگ پوستش کاملاً سفید بود و کم مو هم بود بدنش کلا . و لیزر هم که رفته بود. کل بدنش یه موی کرک و ریز و زائد نداشت . لبامو گذاشتم روی کصش آه کشید . شروع کردم با لبام مالوندن کصش . شورت هنوز پاش بود ولی زده بودم کنار و کصش معلوم بود . پاشو که از هم وا کردم سوراخ کونشو هم دیدم که کوچیک و جمع شده بود و اونم تمیز و شیک و مجلسی . کونش هم کردنی بود . همزمان که داشتم کصشو با لبام میمالیدم دستمو بردم سمت سوراخ کونش . گفت مهدییی نکن . فهمیدم سوراخ کونشو قطعا نمیده بکنم . بهش گفتم نگران نباش از عقب نمیزنم فقط انگشت میکنم . گفت پس حداقل انگشتتو خیس کن و مراقب باش یه دفعه نکنی تو انگشتتو . درد داره . گفتم باشه عزیزم حواسم هست . شروع کردم با زبونم کس خیسشو خیس تر کردن . آه کشیدنش
وشگل خومون وایساده و منتظره . پیاده شدم سلام کردم میخواستم دست بدم گفت دست نه ! مثلاً نامحرمیم آقای اکبری ! اینو با یه لحن طنز و خندان همیشگیش گفت . گفتم بله بله حواسم نبود بفرمایید خانم سوار بشید بریم . سوار که شد نگاهش کردم خندید گفت نگاه نکن خجالت میکشم گفتم چه خجالتی مثلاً یه سال کنار هم کار کردیما . گفت حالاااا . راه افتادیم . گفت کجا بریم گفتم جاهای زیادی میتونیم بریم . من بررسی کردم اما بیشترشون احتمال دیده شدن توسط نزدیکان و آشنا ها وجود داره . گفت پس چکار کنیم ؟ گفتم اهل قلیون و اینا هستی بریم کافه رستورانی چیزی . هم قلیون بکشیم هم یه چیزی بخوریم . گفت نه اصلا اهل دود و مشروب و اینا نیستم . گفتم باشه بریم یه جایی پیدا میکنیم . یه کمی که رفتیم جلو گفتم یه کار دیگه هم میتونیم بکنیم گفت چه کاری ؟ گفتم میتونیم بریم خونه غذا سفارش بدیم بیارن . اینجوری هم ریسکش کمتره و کسی نمیبینه ما رو با هم و هم فرصت بیشتری داریم و … . خندید گفت دیگه چیی ؟! گفتم خداییش فکر بدی نیست و منطقیه و منم زدم زیر خنده . گفت آخه نمیشه که . گفتم چرا ؟ گفت اولاً که نامحرمیم دوماً آخه توی اولین قرار میرن خونه ؟ گفتم اولیش که راه داره دومیشم ما خوب شرایطمون خاصه نمیخوایم کسی ببینه و … خلاصه یکم زبون ریختم . گفت اولیش که گفتی راه داره چیه ؟ گفتم محرم بشیم . تو دستتو هم نذاشتی بگیرم اینجوری من حسرت میخورم که . خندید گفت از دست تو ( بحث محرمیت و صیغه رو خودش تو چت هامون یکی دو بار گفته بود و فهمیده بودم که راه داره برای این کار ، من تو چت ها میخواستم بهش بگم که تو متأهلی چطوری میخوای صیغه من بشی آخه ، ولی دیدم صیغه خوندن براش مهمه و به اینکه متأهل نمیتونه صیغه کسی دیگه بشه براش مهم نیست منم چیزی نگفتم ) بعد پرسید حالا خونت کجاست ؟ نزدیکه ؟ کیرم داشت راست میشد چون داشت یه جورایی اوکی میداد برای خونه . گفتم آره همین نزدیکیاست . گفت تنهایی یا دوست هم داری ؟ گفتم با دوستمم ولی رفته شهرستان چند روزی نیست ؟ گفت مطمئن باشم الان تنهایی ؟ گفتم آره خب تنها نبودم تو رو میبردم تو خونه آخه ؟ گفت نمیدونم آخه بریم خونه یعنی ؟ گفتم حالا من میرم سمت خونه ، اگه تو مسیر جای بهتری به ذهنمون رسید میریم اگر نه که میریم خونه ، بهتر از اینه که تو خیابونا الکی بگردیم . گشنمونم هست . گفت آره فکر خوبیه . خلاصه راه افتادم سمت خونه که یه ربع از اونجا فاصله داشت . رسیدیم جلوی در خونه . گفتم توی سایه وایسا من ماشینو پارک کنم برم داخل و تو پشت سرم بیا . رفتم کلید انداختم و رفتم داخل و در رو باز گذاشتم . اونم پشت سرم اومد. رفتیم بالا در واحد رو باز کردم و گفتم بفرمایید گفت ممنونم چه خونه قشنگی داری مبارکه . گفتم مرسی لطف داری . برای خودمه مگه . مستأجریم . گفت باشه به هر حال قشنگه . گفتم راحت باش میتونی چادرتو در بیاری منم وسیله ها رو بذارم اونجا . لباسامو عوض کنم و آب جوش درست کنم برای چای و … گفت راحت باش من چادرمو نمیتونم در بیارم . گفتم چرا ؟ گفت یادت رفته نامحرمیم . زدیم زیر خنده گفتم آهااان راست میگی ما نامحرمیممممم … خلاصه سریع جمع و جور کردم و آب جوش گذاشتم و سریع رفتم توی اتاق خواب و یک چهارم قرص ترامادول انداختم . ( کلا دو سه بار استفاده کرده بودم و بشدت خوب جواب داده بود ولی از ترس اینکه اعتیاد پیدا نکنم یک چهارم یک قرص استفاده میکردم .) و چون ترامادول کیر رو میخوابونه بعد از بیست دقیقه هم یه سیلدنافیل انداختم . اون هم سرش تو گوشی بود و بهش گفته بودم توی اسنپ فود دنبال فست فود نزدیک باشه تا پیتزا و سیب زمینی و … سفارش بدیم . خلاصه قرص ها رو خوردم و دیدم فست فود پیدا کرده . گفتم سفارش بده و شماره کارتمو خوندم و رمز دوم و … . گفت نوشته تا 40 دقیقه دیگه میرسه . گفتم باشه پس من برم یه دوش بگیرم سریع بیام. گفت باشه . چون بعدش قرار بود بهش درخواست بدم که صیغه بخونیم و محرم بشیم (مثلاً ) و بهش نزدیک بشم گفتم خدای نکرده بوی عرق ندم که قرار اول زده بشه . سریع رفتم دوش گرفتم . کم کم سیلدنافیل داشت کار خودشو میکرد و کیرم نیم خیز شده بود . گفتم برم سریع کارو شروع کنم ضایع نشه و فکر نکنه هولم . اومدم بیرون و سر صحبت رو باز کردم که خبب حالا وقتشه که دوباره گوشی رو برداری و سرچ کنی . گفت چی ؟ گفتم متن صیغه . خندید گفت پررو . گفتم چیه خودت گفتی برای اینکه دستمو بگیری باید محرم بشیم گفت خب آره . گفتم پس بزن تو گوشی . گفت تو باید بخونیا گفتم نه تو باید بخونی و من یه جایی رو باید بگم . گفت خب خب دیگه چی ؟ خوب بلدیا . چند نفرو تا حالا صیغه کردی . گفتم باور کن تو اولیشی . آدم تو رو دوست داره صیغه کنه بقیه پیش تو هیچی نیستن. زبون بود که میریختم به خاطر کس خخخخ . خلاصه متن صیغه رو آورد و مهریه هم گفت
ا پیامک بدم یا توی واتساپ و تلگرام پیام بدم . از اونجایی که شوهر داشت ریسک نکردم و پیامک ندادم . زنگ هم زدم خدا رو شکر جواب نداد . بعداً پیش خودم فکر میکردم چه ریسک خطرناکی کردم که زنگ زدم . خلاصه توی واتساپ بهش پیام دادم . نوشتم : سلام خانم قادری حالتون چطوره ؟ خبری ازتون نیست خیلی وقته ، گفتم پیام بدم ببینم حالتون چطوره بعد از چندین ساعت دیدم سین شد . نوشت سلام آقای اکبری ممنون خوبم شما چطورین؟ چه عجب از این طرفا نوشتم : والا اتفاقی دیدم اسمتونو توی کانتکتام گفتم سلامی عرض کنم . دلم براتون تنگ شده بود. اونم گفت منم دلم برای شما و بچه ها تنگ شده . از بچه ها خبر داری ؟ گفتم والا از خانم ها که نه و فقط شماره شما رو دارم ولی از پسرا خبر دارم . در ارتباطم باهاشون گفت به سلامتی خلاصه بعد از کلی چت کردن و مرور خاطرات بهش گفتم دیگه مزاحمت نشم . گفت مراحمی خوشحال شدم از این کارا بکن گفتم چشم حتما و خداحافظی کردیم. بعد از دو سه روز به بهونه پرسیدن سؤال و گرفتن مشورت بهش پیام دادم . بازم بعد از چند ساعت تاخیر پیامم رو دید و جواب داد و راهنماییم کرد . البته من مشورت نمی خواستم و فقط قصدم ایجاد ارتباط بود و ایجاد صمیمیت . هر چند امید زیادی نداشتم . چون توی محل کار بهم گرا نمیدادیم هیچوقت . بخصوص من . اون بیشتر گرا میداد توی همون شرکت ولی من نمیفهمیدم ( بعداً متوجه شدم ) خلاصه گفت ببخشید من دیر جواب پیام میدم . پیامای واتساپ و تلگرام رو میوت کردم شوهرم متوجه پیام ها نشه و وقتی شرایط مناسب باشه چک میکنم . اینو که گفت کیرم نیم خیز شد چون این مخفی کردن و گفتن این موضوع یجوری قلقلکم داد که میشه با این ارتباط داشت . بهش گفتم مشکلی نیست خانووم راحت باش همین که جواب میدی باعث افتخاره . اینو یجور خاصی گفتم که اونم قضیه رو بگیره . گفت خواهش میکنم آقا این چه حرفیه . بعد یه چیزی هم گفتم که بهم اعتماد کنه ( دیگه با تجربه شدم نسبت به قبل و میدونم چیکار کنم ) بهش گفتم لطفاً از این که بهت پیام میدم به هیچکس چیزی نگو ، مخصوصاً بچه های شرکت ، چه خانم ها چه آقایون . گفت چرا ؟ گفتم کلاً حس خوبی ندارم از اینکه کسی بدونه با کی در ارتباطم . گفت یعنی تو به پسرا چیزی نمیگی از اینکه با من چت میکنی ؟ گفتم معلومه که نه . من اصلا عادت ندارم به کسی چیزی بگم ( در واقع خودم این بحث رو مطرح کردم که به اینجا برسه که اینو بپرسه و مطمئن بشه رابطه امن خواهد بود و من به کسی چیزی نمیگم ) گفت چه خوب ، گفت پس من نمیگم تو هم نگو . گفتم باشه حتماً . گفتم البته کلی گفتما وگرنه ما که رابطه خاصی نداریم . گفت آره درست میگی آدم نگه بهتره . یکی دو بار محدود چت کردیم . بعد از چند روز بهم پیام داد . سلام خوبی ؟ راستش من یه مشکل برام پیش اومده ماشینم خراب شده میخواستم ببینم داری 2 تومان بهم قرض بدی ؟ چند روزه بهت پس میدم . گفتم آره حتماً . شماره کارت بفرست برات بزنم . شماره کارت فرستاد براش زدم .(و بعد از یک روز پول رو برگردوند) . بعد بهش گفتم زهرا یه چیزی میشه بگم . گفت بگو . گفتم راستش دلم میخواست بعد مدت ها همدیگه رو ببینیم . البته اگه اشکال نداره . خیلی وقته همدیگه رو ندیدیم. گفت آره چرا که نه خوشحال میشم . گفتم عه چه خوب . پس حالا کی بریم ؟ گفت پنجشنبه خوبه ؟ ( اون روز دوشنبه بود ) گفتم آره عالیه . من یه حسی بهم میگفت میتونم جوری تنظیم کنم که توی همین قرار اول ببرمش خونه و ترتیبشو بدم . چون نشدنی نبود . هم متاهل بود و دوست نداشت زیاد بیرون با هم راه بریم که کسی ببینه ( اینو از انتخاب جا برای بیرون رفتن متوجه شدم ، مثلاً گفتم بریم دربند گفت نه ممکنه کسی ببینه و این حرفا ) و هم اینکه از قبل همدیگه رو میشناختیم و دیت اول نبود که بگیم برای آشناییه . و اینکه سنشم از من بیشتر بود و ازدواج و اینام که در کار نبود چون متأهل بود . این مدل رابطه ها قطعاً زودتر به سکس ختم میشن . بهش گفتم حالا بذار پنجشنبه تصمیم میگیریم کجا بریم . تا اون روز فکر کنیم یه جایی بریم هم خوب باشه هم مشکل ایجاد نشه و کسی نبینه . اونم قبول کرد. من بعد خدمت با یکی از دوستان یه جایی اجاره کرده بودیم و من بعضی روزا اونجا بودم . به دوستم گفتم پنجشنبه من با یه کس ناب قرار دارم . ممکنه بیارمش خونه . برو یه جایی و خونه نباش . گفت من از چهارشنبه تا جمعه عصر نیستم خیالت راحت، فقط شیرینی من فراموش نه . گفتم باشه دعا کنه اوکی بشه شیرینیت محفوظه. پنجشنبه قرار بود ساعت 1 ظهر همدیگه رو جلوی مترو ببینیم و من سوارش کنم . اما ساعت 12:15 زنگ زد که من توی متروام و زودتر بیا . بهش گفتم قرارمون 1 بود من تا آماده شم بیام شاید تا 12:40 اینا برسم گفت اشکال نداره جلوی مترو وایمیسم تا بیای . حدودا 12:30 رسیدم جلوی در مترو . دیدم بله خانم قادری خ
سکس با همکار خانم متأهل
#صیغه #همکار #زن_شوهردار
سلام دوستان امیدوارم حالتون خوب باشه داستانی که میخوام تعریف کنم کاملاً واقعیه و ذره ای کم و زیاد نشده . تنها اسم ها تغییر داده شدن و واقعی نیستن . من مهدی هستم 32 سالمه و قصه ای که میخوام براتون تعریف کنم مربوط هست به سال قبل یعنی سال 1403 من در سال 1398 تا 1399 حدود یک سال در یک شرکت خصوصی مشغول به کار بودم . در اون شرکت ما حدود 20 نفر خانم و آقا بودیم که در یک بخش کار میکردیم و توی یه اتاق بزرگ بودیم . شرکت حدود 60 یا 70 کارمند داشت که در بخش های مختلف بودند . اما ما 20 نفر کارمون مشابه بود و در یک اتاق بودیم . در این مدت یک ساله کلی خاطره خوب ایجاد شد کلی میگفتیم میخندیدیم و اوضاع خوب بود . من به خاطر خدمت سربازی سال 1399 از شرکت اومدم بیرون و بقیه موندن و به کار ادامه دادن . یکی از همکاران ما خانمی بود به نام خانم زهرا قادری . خانم قادری متولد 1368 بود . یک خانم با پوست سفید و کمی تپل و خنده رو . چادری بود و چادر عربی سر میکرد . متأهل بود و با شوهرش هم ظاهراً مشکل داشت . البته فقط اون نبود که با شوهرش مشکل داشت . بقیه خانم ها هم به شوخی میگفتن که اگه میتونستن از شوهراشون جدا میشدن و شوهرشون به درد نمیخوره و از این حرفا … نکته جالب این بود که توی اون اتاق که بودیم خانم ها بیشترشون متاهل بودن و آقایون مجرد … سن خانمها هم به صورت میانگین از ما بالاتر بود . خلاصه اون روزها گذشت و من از شرکت اومدم بیرون و گذشت . البته در اینستا همه بچه ها رو فالو داشتم و پست ها و استوری های همدیگه رو میدیدیم و لایک میکردیم و هر از چند گاهی هم پیام میدادیم و احوالپرسی میکردیم . من موقعی که توی شرکت مشغول بودم به مسائل جنسی فکر نمیکردم و خیلی ساده تر و پاک تر بودم یه جورایی . علاوه بر این ، چون اکثر خانم ها متأهل بودن من اصلاً به این مسائل فکر نمیکردم. ولی همکارای دیگم پسرا به شوخی راجع به خانم ها صحبت میکردن تو جمع پسرانه خودمون … مثلا میگفتن فلانی رو دیدی وقتی راه میره کونش چطوریه … آدم دوس داره کونشو گاز بگیره که من میگفتم داداش اون متأهله . اما خدمت و بقیه زندگی و فشار های زندگی و فشار جنسی باعث شد من کم کم نگاهم تغییر کنه و مثل قبل معصوم نباشم . خدمتم کلا یک سال طول کشید و بعدش کم کم با خانم های مختلف آشنا شدم . دیت های مختلفی رفتم . بعضاً سکس هم داشتم با بعضیاشون و بعضی های دیگه تو ماشین در حد بوس و بغل و … . خلاصه دیگه آدم قبل نبودم و کمی تو این ماجراها وارد شده بودم . یه بار با یکی از دوستام که از همون همکارای شرکتی بود که با هم کار میکردیم صحبت میکردیم که گفت یه چیزی بگم باورت میشه گفتم بگو ببینم چی میخوای بگی . گفت قول بده به بچه ها ( پسرهای دیگه اون شرکت ) چیزی نگی ( چون اکیپ پسرونه ای که همکار بودیم تبدیل شده بودیم به رفیق و سفرهای مختلف با هم رفتیم و هنوز هم رفیقیم ) گفتم باشه نمیگم . گفت من زهرا قادری رو کردم . گفتم کصشر چرا میگی . اولاً اون متأهله و دوماً تو این کاره نیستی و داری خالی میبندی . گفت اولاً گوه نخور دوماً بخدا راست میگم … چند بار اومده خونم و ترتیبشو دادم . گفتم مگه میشه اون چادری بود و متاهل بود . گفت قضیه داره . خلاصه برام تعریف کرد داستان رو . داستان از این قرار بوده وقتی که من از شرکت اومدم بیرون و رفتم سربازی ، خانم قادری میره پیش رفیقم یا پیام میده و زنگ میزنه و یسری سؤال میپرسه و مشورت میگیره و این حرفا درباره زندگیش ، یک بار هم دوستم براش وسیله ای میاره از شهرستان و این خانم میره جلوی در که وسیله رو تحویل بگیره . دوستمم بهش اصرار میکنه که بیا تو چند دقیقه بشین و پذیرایی … و بعدش که خانم قادری میره داخل شروع میکنن به حرف زدن و درد و دل و اینا . و دوستم از فرصت استفاده میکنه و با بهانه دلداری دادن دستشو میگیره و نوازش میکنه و کم کم بغل میکنه و خلاصه راضیش میکنه که چادرشو در بیاره و بدنشو حسابی میماله . و بعد دیگه خانم قادری وا میده و همونجا ترتیبش داده میشه . بعدشم چند بار دیگه میاد و به دوستم میده . وقتی دوستم اینارو برام تعریف کرد همونجا راست کردم و پیش خودم گفتم اگه کسی راضی بشه و بده قطعاً دوباره میشه راضیش کرد . اما دوستم گفت خیلی سخته راضی کردنش و برای منم اتفاقی اوکی شد و توی عمل انجام شده قرار گرفت و بعد از چند بار سکس دیگه نیومد و گفت که کار اشتباهیه … اما خب اتفاق یک بار ! وقتی طرف بعد از اینکه گاییده شد میره و دوباره چند بار میاد توی همون خونه و بازم میده یعنی دوست داشته . از طرفی اون موقع با شوهرش مشکل داشته و شاید تأمین نمیشه . گفتم شمارشو داری بهم بدی گفت آره ولی جواب منو که نمیده . گفتم حالا من بهش پیام میدم ببینم چی میشه . از اونجایی که اینستاشو پاک کرده بود تنها راهش این بود که یا بهش زنگ بزنم ی
