15 506
Подписчики
-1424 часа
-667 дней
-26130 день
Архив постов
Фото недоступно
💰 وام آسان و فوری 💎
🔴تعداد محدود ⁴'¹⁰
✅ وام فوری تا 1 میلیارد تومان
✅ سود 2 درصد
✅ شرایط آسان و سریع برای دریافت
✅ بازپرداخت تا 60 ماه
📞جهت مشاوره رایگان و کسب اطلاعات بیشتر:
✉️ پیامک نام و نام خانوادگی به سامانه 30007155
2 71310
💢 آهنگ جدید علی عبدالمالکی بنام تاج سر
🕹#پاپ
4_5765093107741756765.mp33.79 MB
2 12720
02:28
Видео недоступно
⭕️ تروخدا بوتاکس نکنید😢
📌اگه چین و چروک های پوستتون کلافتون کرده
📌اگه نمیخواید کلی هزینه بوتاکس بدین و درد بکشید
📌افزایش کلاژن سازی و لیفت صورت
✅حتما این کرم بوتاکس گیاهی رو امتحان کنید و 10 سال جوون تر بشید 👌🏻
لینک سایت اصلی سفارش با تخفیف ویژه 👇🏻👇🏻👇🏻
https://landing.saamim.com/eVzIM
https://landing.saamim.com/eVzIM
3W1a9772(1)8777.mp47.31 MB
2 61510
عمر کوتاهه و چیزی که از ما میمونه، همون حسها و لحظههاییه که واقعاً زندگی کردیم. خیلی وقتها درگیر گذشته و آینده میشیم و از حال غافل میمونیم.
اما خوشبختی درست همینجاست؛ توی همین ثانیه، توی همین دم و بازدمی که الان داریم.
بهتر نیست به جای ترس و دلمشغولی، از ثانیههایی که داریم، لذت ببریم؟ لحظههایی که بارها شنیدیم؛ باید قدرشون رو بدونیم اما کمتر جدی گرفتیم.
این بار بیایم واقعاً عمل کنیم؛ برای رسیدن به آرامش، به جای عجله برای فردا یا حسرت دیروز، از همین "اکنون" لذت ببریم. حتی از سادهترین چیزها؛ مثل گرمای لیوانی که توی دستمونه یا تماشای پرواز یک پرنده در آسمون...
❤ 1
2 14370
Repost from TgId: 1440531845
#پارتواقعیرمان
عروس خانواده تو مهمونی با پدر شوهرش لا..س میزنه تا جایی که با هم س.ک.س میکنن🔞
#part1
خودم رو از پشت، تو بغل پدر شوهرم جا کردم و شروع کردم به رقصوندن بدنم بین بازوهاش.
همین جوری که با.سنم رو از پشت به پایین تنهاش چسبونده بودم، نامحسوس داشتم با.سنم رو روی آ*لتش بالا پایین میکردم و از #تغییر_سایزی که لحظه به لحظه داشتم لا.ی چا.ک باس.نم حسش میکردم، لذت میبردم.
اوفففف! لعنت بهش! چه بزرگ و کلفت بود!
یه ذره تنم رو بالا کشیدم که مر.دونه ش*ق شدهاش دقیقاً لای رونام فرو رفت و از اونجایی که هیچی پام نبود به جز یه شورت توری گیپور، آ*لتش
مستقیماً لای چا*ک وا.ژنم از روی شورت کشیده شد.
مشخص بود که #خیسیلایپاهام رو احساس کرده چون نفسش تو سینه حبس شد و بازدمش رو
با ناله و آهی زیر لبی بیرون فرستاد.
خودمم از حس کردن اون حجم بزرگ و کلفت و دراز لای وا.ژن و رونام جوری به وجد اومده بودم
و بالا زده بودم که عملاً داشتم روی آ*لت پدر شوهرم سواری میکردم و هیچ کس برام مهم نبود.
- داری پا رو دم شیر میذاری عروس!
- وا پدر جون! من که کاری نمیکنم...منظورتون چیه؟
لباش رو به گوشم چسبوند، جوری که با هر حرکت کوچیکی لباش روی لالهٔ گوشم کشیده میشد و #داغی نفساش بیشتر ها.تم میکرد:
- من دیگه کم کم دارم از اینجا خسته میشم و دلم میخواد یه جایی برم که تنها باشیم
دستش رو روی #رون_لختم که از زیر چاک دامن لباس شبم بیرون زده بود، گذاشت و آروم آروم
دستش رو داخلتر سوق داد و #ناحیه_بیکینیم
رو با سرانگشتاش لمس کرد:
- یه جایی که فقط خودم و خودت باشیم خوشگله!
https://t.me/+ZiUesCzW-fA1NmI0
https://t.me/+ZiUesCzW-fA1NmI0
https://t.me/+ZiUesCzW-fA1NmI0
https://t.me/+ZiUesCzW-fA1NmI0
https://t.me/+ZiUesCzW-fA1NmI0
https://t.me/+ZiUesCzW-fA1NmI0
https://t.me/+ZiUesCzW-fA1NmI0
https://t.me/+ZiUesCzW-fA1NmI0
https://t.me/+ZiUesCzW-fA1NmI0
https://t.me/+ZiUesCzW-fA1NmI0
https://t.me/+ZiUesCzW-fA1NmI0
https://t.me/+ZiUesCzW-fA1NmI0
فقط یه دخترِ هـــ🔥ــات مثل من میتونه توی یک ثانیه مردونگیِ کلفتتُ بیدار کنهُ...🤤💦🔞
84500
Repost from TgId: 1440531845
-تکون نخور دردونه...فقط ناله کن!
تو چقدر داغی
با برخورد دستش به بدنم حالم دگرگون شد
ولی اگه میفهمید ازش باردارم حتما وادارم میکرد سقط کنم
من زن اولش بودن اما هر شب که معشوقه اش نمیتونست سیرابش کنه میومد سراغ من
ایزد کنترلش رو از دست داده بود گردنم رو گاز می گرفت دست توی شلوارم برد و خیسی رو لمس کرد که توی خودم جمع شد.
انگشت هاش رو وارد حلقم کرد وقتی خوب خیس شدن
کمربندش رو باز کرد تن متورمش رو بیرون اورد بین پاهاش ضربه می زد بی طاقت آهی کشید.
-چی شد دختر کوچولوم؟!
اگه تو عقب بکشی من امشب ول کنت نیستم🔥
-ایزد...اههه...دردم میاد
بکش بیرون
-از این به بعد هر شب برنامه همینه قربونت برم
تو فقط برام ناله کن
اما نمیدونست که اون شب اخرین باریه که دخترک رو زیر تن مردونه خودش داره .
نمیدونست دخترک ۲ قلو باردار میشه و با بچه ها فرار میکنه تا داغی بشه به دل ایزد خان توتونچی...🔞💦
https://t.me/+BKGUwQ5duH5iYjk0
https://t.me/+BKGUwQ5duH5iYjk0
https://t.me/+BKGUwQ5duH5iYjk0
ایزد توتونچی
مرد متعصب و خشنی که به اجبار با دختر رضا شیره ای ازدواج کرد
اما چون دوستش نداشت بهش خیانت کرد و با زن دیگه ازدواج مجدد کرد
دخترک رو از خونه اش بیرون کرد اما نمیدونست که بزودی دربه در همون چشمای طوسی پر از اشک میشه و برای داشتنش...
82100
Repost from TgId: 1440531845
یقه تاپم رو پایین میده و با دیدن کبودی های رو سینه هام اخمی میکنه...گوشه تاپ رو گرفته و بالا میده، با زانو زدن مقابلم میپرسه
_چرا نگفتی شوهر حرومیت کتکت میزنه؟ حتما باید بیام از زیر مشت و لگدش بکشمت بیرون؟
اشک های گوشه چشممو پاک میکنم
_چون کسی نبود که کمکم کنه...
دستی روی رون لختم میکشه و با دلگرمی میگه
_ولی من بودم شمیم، من همیشه برای تو بودم...چرا به من چیزی نگفتی؟
نفس لرزونی میگیرم و خیره به چشم های عزیزش لب میزنم
_مگه نمیدونی من واسه چی شوهر کردم؟ یعنی به زور شوهرم دادن...
سری به نفی تکون میده
_نه شمیم، من وقتی برگشتم دیدم خونه نیستی و ننه گفت که شوهرت دادن!
بغض پس حنجره ام سنگینی میکنه و به حرف میام
_ننه فهمیده بود دوستم داری، فهمیده بود دوستت دارم...به بابا و عمو گفت یه فصل کتکم زدن و تا به خودم بیام بی سر و صدا شوهرم دادن
خشک شده میپرسه
_بابا کتکت زد؟
فین فینی میکنم
_میگفت از خیابون پیدام کرده و سر سفرش بهم نون داده که تهش پسر مومنشو از راه به در کنم...گفت هرزه هستم و بیشتر از این نمیخواد توی خونش باشم و ردم کرد که برم...
چنگی به رون لختم میزنه میغره
_تو اینا رو الان باید به من بگی شمیم؟ وقتی از اون حرومزاده بچه سقط کردی؟
https://t.me/+COMKd4Loecc5ZDU0
https://t.me/+COMKd4Loecc5ZDU0
چون برادر ناتنی و مذهبی دختره دوستش داشته به زور به یه معتاد میدنش و موقعی که شوهرش داشته کتکش میزده پسره از راه رسیده و عشق سابقش و نجات میده و میشنوه که دلیل ازدواجش این بوده که...❌😱😢
99300
Repost from TgId: 1440531845
#خدمتکارحشــــــــــــری💦🔞😈
#Part568
با شهوت داشتم با سالارم ور میرفتم و از لای در آشپزخونه به خدمتکار جدید عمارتم که توی آشپزخونه لخت شده بود و داشت کلوچهاش رو میمالید چشم دوختم ...
-اه..فاک...عجب کلوچهی تپلی داره این کوچولو...
یکی از پاهاش رو روی اپن آشپزخونه گذاشته بود و با دست چپش داشت کلوچهی خیس و آبدارش رو میمالید.
چقدر کلوچهاش تپل و صورتی و گوشتی بود و جون میداد توش تلمبه بزنی ...
دستمو دور سالار بزرگم کشیدم و تفی روش انداختم...
سالارم حسابی سرخ شده بود و برای کلوچهی خدمتکار کوچولوم بیتابی میکرد.
دیگه نتونستم طاقت بیارم و درو باز کردم که دست از مالیدن کلوچهاش برداشت و دومتر بهوا پرید .
نیشخندی به چهره ی خشک شده وترسیده اش زدم و با صدای بم و شهوتیم رو بهش گفتم.
_کـلوچت چه رنگیه خدمتکار کوچولو؟
جثه ی ریز و کوچولویی داشت اما پوستش به شدت سفید بود از شنیدن حرفم سرخ شد و تو خودش جمع شدو سرشو پایین انداخت.
_نمیدونم آقا...
جلو رفتم و اسپنکی به رونای تپلش زدم که با ورودم بهم چفتشون کرده بود و دستم رو لای رونای تپل و برهنه اش بردم و با خباثت لب زدم.
_پس خودم میبینم.
روناش رو از هم وا دادم که با دیدن کلوچهی تپل و صورتیش چشمام برق زد و آب از لب و لوچه ام آویزون شد.
دست جلو بردم و چنگ محکمی به کلوچهاش زدم و با شهوت گفتم.
_از این به بعد تو خدمتکار شخصی منی!
مهلتی برای جواب بهش ندادم و پاهاش رو سمت خودم کشیدم و توی یه حرکت روی سالارر سیخ و دراز پر رگ و کلفت شده ام رو سوارش کردم.
سالارم رو تا ته توی کلوچهی تنگ و تپلش فرو کردم که جیغ بلندی کشید و من بی اهمیت با ضربات محکم و با سرعت توی کلوچهی نابش کوبیدم.
برای اینکه بار اولش بود چشماش سیاهی میرفت و به کمرم چنگ مینداخت..
_اه..اههه...اهییی آقا توروخدا درش بیارین دردم دارم داره خون میاد ...آخ... اهیی...
گردنش رو چنگ زدم و سیلی به صورتش زدمو تلمبه هام رو با شدت بیشتری توی کلوچهی خونیش کوبیدم و با لحن پر از شهوت غریدم.
_تو خدمتکار منی و توی خونه ی من نشستی خودتو میمالی؟بدون اجازه ی رئیست! پس حرف اضافه بزنی از کو.ن هم جرت میدم و یه مدل دیگه ازت تسویه میگیریم خدمتکار کوچولوی من...😱💦👇
https://t.me/+KUTkV-p6LOQ4OGY8
https://t.me/+KUTkV-p6LOQ4OGY8
https://t.me/+KUTkV-p6LOQ4OGY8
https://t.me/+KUTkV-p6LOQ4OGY8
https://t.me/+KUTkV-p6LOQ4OGY8
https://t.me/+KUTkV-p6LOQ4OGY8
https://t.me/+KUTkV-p6LOQ4OGY8
با دیدن کلوچهی تپل و صورتی دختر خدمتکار خونه ی پدرش، اون رو به بهونه ای خدمتکار شخصی خودش میکنه و مدام کلوچه ی تپلیش رو جر میده و...😱😈❌🔞
فولهاتسکسیممنوعهتریسامشورتخیسکن🔞🔥
#باشورتاضافهواردبشین🔞🔞🔞
👍 1
1 47700
#پارت_۴۴۶
➖دوست برادرم
بعد از شام ، جمع پراکنده نشد و فقط مکان نشستن و لم دادن تغییر پیدا کرد.
حالا بساط شیرینی و آجیل و چایی و...به راه بود.
اما من همچنان همون احساس غریبانه رو داشتم.
همون متفاوت بودن.
یا نه...تا به حال وارد جمعی شدین که احساس کنین همه باهم دوست هستن به جزء شما یکنفر !؟
و اینکه همه شون با نگاه هاشون در موردت حرف بزنن و گاها حتی درموردت پچ پچ کنن !؟
من درحال تجربه ی همچین چیزی بودم.
و بسیار ناخوشایند بود.
بسیار....
سرم خم بود و در تلاش بودم خودم رو با فنجان چایی سرگرم نگه دارم که شهین خانم خاله ی عماد پرسید:
-دختر جان...بگو ببینم...به جز خودت خواهر یا برادر دیگه ای هم داری!؟
فی الفور سرم رو بالا نگاه داشتم و به اون که نمیدونم چرا همچین سوالی پرسیده بود خیره شدم و درنهایت با رها کردن منطق پشت این پرسش جواب دادم:
-نه! من تک فرزند پدر و مادرمم
به محض دادن این جواب از سوال دیگه ای که انگار توی آستین لباسش جاسازی کرده بود رو نمایی کرد:
-صحیح!حالا بگو ببینم مادرت خودش نخواست بچه ی دیگه ای بیاره یا دیگه بچه دار نشد ؟!
عجب سوالهای عجیبی!
نفس عمیقی کشیدم و بهش خیره موندم.
زنی بود مسن و سرشار از اعتماد به نفس.
زلفهای صاف و پری داشت که خیلی سفت و محکم اونارو بسته بود و البته واضح بود اون زلفها به واسطه ی رنگ مو ،کمتر سپیدی بینشون خودنمایی میکنه.
فنجون رو روی میز گذاشتم و جواب دادم:
-خودش نخواست!
این سوالها برای خود عماد هم ناخوشایند و کلافه کننده به نظر می رسید.
این رو وقتی فهمیدم که سعی کرد جهت و مسیر بحث رو تغییر بده و حین تکون دادن پاش گفت:
-تا حالا توی زندگیم تجربه اش نکردم!
منظورم اینه که اونی باشم که باید منتظر زمونه تا یکی سر برسه و بعد غذاخوردن رو شروع کنه.
آخه همیشه خودم اونی بودم که بقیه باس منتظر می موندن سر برسم.
اصلا خوب نیست!
دیگه نمیخوام تکرار بشه!
یعنی دیگه نمیخوام تجربه اش کنم!
منهای فرناز!
خندید و چشمکی به فرناز زد تا اینجوری بهش بفهمونه احتمالا تک ملکه قلبش خودش و بس!
اونم لبخند پر ناز و عشوه ای روی صورت نشوند و گفت:
-مرسی عشقم!
البته...اینکه عماد ترجیح داد توی خونه بمونه نشون میداد هر چیزی رو به اینکه اتفاقات طبق میلش پیش برن ترجیح داده بود.
نمونه اش هم همین که کارو بارو واسه خودش تعطیل کرده بود و البته پراکنده گویی هاش اما خب..موفق نشد چون خاله شهینش خیلی جدی گفت:
-عماد جان عزیزم...لطفا زیپید...
چون من هنوز سوال دارم!
تا این جمله رو از خاله اش شنیدم ناخوداگاه و کاملا غیرارادی خنده ام گرفت و من بی هوا و بی پروا زدم زیر خنده....
🍉تخفيف ويژه شب يــلدا رمان دوست برادرم🍉
🍉۳ سال جلوتر از چنل اصلي🫦
🍉فاقد تبليغات آزار دهنده
تا اخر هفته فرصت داريد ViP رمان دوست برادرم رو به جای ۱۰۰ تومن با مبلغ استثنائي ۸۰ تومن خريداري كنيد🎉
🍉براي دريافت شماره كارت و استفاده از تخفيف تكرار نشدني به مدت محدود⬇️
@Laxtury_admin
تو vip پارت ۸۵۰ هستیم قشنگام😘😘😘😘
طرفدارای دشمن عزیز هم میتونن رمان کامل دشمن عزیز رو که ۶۳۱ پارته به جای قیمت ۱۵۰ تومن به قیمت ۷۰ تومن بخرن😍😍😍☺️☺️☺️☺️
❤ 82👍 13😍 9😱 3
2 866110
01:00
Видео недоступно
🔮طلسم دفع بیماری🪄
💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍
💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری 💎
🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم
❤️🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️🔥
✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه
🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد ☃️3
https://t.me/telesmohajat
💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان
👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینی👇
🆔 @ostad_seyed_hoseyni
☎️ 09213313730
☯ @telesmohajat
22.68 MB
❤ 1
3 17710
00:46
Видео недоступно
خیلی وقتا ارزش نداره..!
AQN6DmxiInGl35oRuYENaUS9NxUb0L4u_0v02QYST1nKu3QCLaljWWjFzvbQ8In.mp43.25 MB
2 85170
Repost from TgId: 1440531845
- خاله شورت نو نداری پام کنم؟
خاله سرش رو از توی کابینت بیرون اورد.
از صبح پریود شده بود و حال نداشت
من اومده بودم کمکش.
- شورت برا چیته؟ مگه نداری؟
- خاله از مدرسه اومدم هوا گرمه خیلی عرق کردم توش پر از خیسیه.
چشماشو بست و با کلافگی روی مبل نشست. موهاش به هم ریخته بود و ارایش نداشت.
ولی شوهرش مرد خوش قیافه ای بود.
- برو توی اتاق خواب. تو کشوی لباس خوابام یه شورت قرمز هست. سیامک خریده بزرگه برام.
باشه ای گفتم و به سمت اتاقش رفتم.
خیلی به هم ریخته بود، کنار کمد زانو زدم و کشو رو باز کردم.
با دیدن شورت و سوتینای نو و سکسی دهنم باز موند.
- بایدم اینقدر داشته باشی، شوهرت سیامک جونه. هرشب هرشب...
با اون کاندوماش.
هوفی کشیدم و گشتم. بین این همه لباس اونو چطوری پیدا میکردم.
سیامک خوش قیافه ترین مرد فامیل بود که دست گذاشت رو خاله ی من.
ریزه ی میزه و معمولی.
شلخته...
خالم اصلا زنانگی بلد نبود من اینقدر واسش پست اینستاگرام میفرستادم تا یاد بگیره
میگفت شما نسل جدید اعجوبه اید.
ولی اخه اون شوهر رو باید نگه داشت.
- پس کجاست این شورته، این همه لباس داره.
اصلا به کارش میان.
همشون نوان معلومه اصلا به سیامک نمیده.
- افرین خوب گفتی. اون شورت هم توی کشوی بالاست.
با شنیدن صدای کلفت سیامک نفسم رفت. اینجا چیکار میکرد.
سریع ایستادم و برگشتم عقب.
- س...سلام. ببخشید من نمیدونستم شما نرفتید.
دستپاچه شدم و ایستادم.
دست هاش رو توی جیب شلوار پارچه ایش فرو کرد.
- تو تو اتاق خواب چی میخوای عطرین.
- شورت. شورت میخوام.
شورت خودم خیسه.
بعد زدن این حرف احساس پشیمونی عمیقی کردم. خاک تو سرم.
نیشخندی بهم زد و اومد جلو.
- جدا؟ نشونم بده ببینم خیسیش رو.
تنم به کمد چسبید و اون دستشو توی شلوار و شورتم فرستاد.
انگشتاش که روی نازم کشیده شدن ناخوداگاه ناله کردم.
- چه ابی انداخته.
خالت خوابه، بیا یه حال بهت بدم کوچولو.
قبل این که حرف بزنم منو روی تخت انداخت و...
https://t.me/+A98orWQEdmgxMDI0
https://t.me/+A98orWQEdmgxMDI0
https://t.me/+A98orWQEdmgxMDI0
❌شوهر خالش توی اتاق خواب با هفت پوزیشن می کنتش و..
84510
Repost from TgId: 1440531845
_آخخخ نکن تو رو خدا برزین... سیاه بختم نکن❌
بی رحمانه لباسمو از تنم درید.
_کجا میخواستی بری هووم؟ میخواستی از دستم فرار کنی؟ میخواستی از ایران بری تا فراموشم کنی؟ پس وایسا... یه کاری میکنم که دیگه هیچ وقت فراموشم نکنی!
تنمو به تاراج برد. در دستشوییو قفل کرده بود و تو فرودگاه قصد داشت مانع رفتنم بشه.
_اییی برزین.. ولم کن..تو...
با بوسیدن لبام، مهر خاموشی بهشون زد.
_هیش... اروم بگیر و جفتک ننداز! اومدم بهت یه چیزی بگم...
اولین ضربه رو محکم زد که جیغم بلند شد. دستشو رو دهنم گذاشت و نذاشت صدام به گوش کسی برسه.
_اومدم بهت بگم دوستت دارم. دیوونتم ولی حیف که کوتاه نیومدی!
ضربه دومو محکمتر کوبید که کمرم از شدت فشارش نصف شد. به گریه افتادم و هق زدم:
_یعنی.. این همه سال که هزار تا دختر کنارت میلولیدن...
ضربه سومو زد و شیره وجودشو توم خالی کرد و خودشو بیرون کشید.
_اره من دیوث عاشقت بودم... فقط میخواستم یه بار بهم بگی دوسم داری تا دست از لجن زار زندگیم بردارم...❌🔥
دوباره نزدیک شد و این بار...
https://t.me/+MuNBg8je3pwxMzJk
https://t.me/+MuNBg8je3pwxMzJk
عاشق عشق بچگیشه🥹🫀🔥
وقتی بهش ابراز علاقه نمیکنه به هر دختری دست میزنه و هرز میپره ولی وقتی دختره میخواد از ایران بره.....🥺😭🔞🔥
73210
Repost from TgId: 1440531845
00:03
Видео недоступно
#پارت_85
_ ناله کن ...یه جوری آه بکش کل عمارت بفهمن امشب پردهتو زدم ...
خودش رو بهم مالید که چشم هام ترسید.
_ من ...من پول گرفتم که فقط براتون ناله کنم، قرار نبود بکنید توش ...
آ.لتش روی لای نازم بالا پایین کرد و با بدن عضلانیش روم خیمه زد.
_ تا دستمال خونی به اینا نشون ندم باور نمیکنن امشب کردمت!
دستم رو روی نازم گذاشتم تا مانع بشم
_ یه جایی رو ببرید ازم خون بیاد، پردهم نه ...
دستم رو پس زد و با پوزخندی بهم خیره شد
_ چیه؟ تو که خیس شدی! بکنم تو حال میکنی! پولت حلال میشه.
ملحفه رو چنگ زدم که کلفتش رو درست دم سوراخم تنظیم کرد و بی اختیار نالیدم:
_ اهههه ...همشو نکنید توش ...این برای من بزرگه!
انگشت روی تپلم کشید تا بیشتر تحریکم کنه و مردونه پچ زد:
_ نترس کوچولو، عادت میکنی! حواسم هست جر نخوری ...
https://t.me/+c4JOydrDY5tiYjJk
https://t.me/+c4JOydrDY5tiYjJk
https://t.me/+c4JOydrDY5tiYjJk
https://t.me/+c4JOydrDY5tiYjJk
https://t.me/+c4JOydrDY5tiYjJk
https://t.me/+c4JOydrDY5tiYjJk
🔥⚠️ خلاصه: لیلا دختر شیطونی که از پیشخدمت بودن، به صیغه مهام خان تبدیل میشه و مجبور میشه به زور نقش همسرش رو برای خانواده شوهرش بازی کنه و اما وقتی با زبپن درازیاش مهام خانو حرص میده اونم بگارتشو توی انباری عمارتشون ازش میگیره و هر شب ... 😱❌❌
#عاشقانه_بزرگسالان_کلکلی💦💦💦
3.30 KB
78110
Repost from TgId: 1440531845
کانال جدید معشوق دو شیخ عرب🔞💦
#part1
میخواستن منو به زور به پسرعموم بدن حاضر بودم با شیخای عرب بخوابم ولی اون نه....
دستام لرزید توی لُخت کردن خودم اما برای نجات خودم باید هرزه میشدم، هرزهی یکی از این دوتا شیخ عرب .
نگاهی به ارحام و برادرش کردم و بعد چشمامو بستم
_شما باید نجاتم بدین!
وقتی چشمامو باز کردم تو چشمای ارحام نگاه کردم و ربدوشامبر رو همون اول همونجوری که مامانم گفته بود از تنم در اوردم.
_ما..مان گفتـ..ـه
صدام میلرزید،باید بدنمو میدیدن و یکیشون قبول میکرد منو زن خودش کنه تا من با اون مرد ازدواج نکنم!!
_اگ..اگه براتون لُخت بشـ..ـم
لال شدم وقتی شیخ ارحام وشیخ اسعد تو یه حرکت سریع از روی صندلی بلند شدن و اومدن سمتم
_میدونیم حياتي
صدای اروم ارحام با نگاه ارومترش باعث شد استرسم یکم کمتر شه، اما اون حرکت سریع و بدنایی که سریع تر منو در برگرفتن باعث نشد استرسم کامل از بین بره!
چرا...چرا هردوتاشون اومدن جلو؟ چرا هردوتاشون...
در صدم ثانیه بدن نیمه لختم تو آغوش هردوتاشون پخش شد
سرمو بلند کردم و به چشمای ناخوانای ارحام نگاه کردم، قلبم ریخت، لمس و احساس دست دوتا مرد روی ممنوعه های بدنم...
ارحام جلوم بود و دستش سینه ام رو توی مشتش گرفت، چشممو بستم که تنم چسبید به بدنش و دستاش بدنمو اروم اروم لمس کرد
صدای کلفت اما ارومش همون اول باعث شد قلبم بریزه
_میتونی راز نگه دار باشی حياتي؟ به یه شرط از ازدواج با اون پسرعموی زن بازت نجات پیدا میکنی
نگاهم توی چشماش چرخید، چی داشت میگفت؟ مگه با مامان حرف نزده بود؟
به مامان گفته بودن باید بدنمو ببینن، چکم بکنن و بعد نجاتم بدن...
_چی؟
با شیطنت دستشو به بند شورتم گرفت و من گذاشتم شورتمو از تنم بکنه و لُخت توی بغلش دستمالی شم!
_باید هم با من باشی هم با برادرم!
مادرت تورو به یکیمون میده اما این راز ماعه،
اینکه باید هزمان با هردومون باشی وگرنه قبولت نمیکنیم!
حاضری با هردوتامون باشی و نجاتت بدیم؟
دودل تو چشماشون نگاه کردم و با یه تصمیم آنی لب زدم
_هردوتاتون میتونین ازم لذت ببرین ولی نجاتم بدین...
https://t.me/+jZ7TLGguJL8wZTU0
https://t.me/+jZ7TLGguJL8wZTU0
برای فرار از ازدواج با پسرعموی زن بازش به دوتا شیخ عرب با فانتزی خاص پناه میبره و مجبوره هرشب برای هردوتاشون....😱🔞💦
https://t.me/+jZ7TLGguJL8wZTU0
لینک کانال جدید، کانال قبلی بخاطر صحنه باز فیلتر شد❌👇🏻
https://t.me/+jZ7TLGguJL8wZTU0
https://t.me/+jZ7TLGguJL8wZTU0
❤ 1
1 04610
01:00
Видео недоступно
🔮طلسم دفع بیماری🪄
💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍
💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری 💎
🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم
❤️🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️🔥
✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه
🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد👇³
https://t.me/telesmohajat
💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان ð
👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینی👇
🆔@ostad_seyed_hoseyni
☎️ 09213313730
☯ @telesmohajat
22.68 MB
3 33010
Фото недоступно
💰 وام آسان و فوری 💎
🔴تعداد محدود ³'¹⁰
✅ وام فوری تا 1 میلیارد تومان
✅ سود 2 درصد
✅ شرایط آسان و سریع برای دریافت
✅ بازپرداخت تا 60 ماه
📞جهت مشاوره رایگان و کسب اطلاعات بیشتر:
✉️ پیامک نام و نام خانوادگی به سامانه 30007155
❤ 1
3 50710
00:44
Видео недоступно
👩🍳#تزئین_سالادمهمونی
مواد لازم:
کاهو
کلم بنفش
هویج
گوجه گیلاسی
کلم بروکلی
🍁🍂 @ide_luxury 🍂🍁
🕊❤️🕊
10000000_460993508932069_8507332254585715899_n.mp48.93 MB
❤ 1👍 1
2 937280
02:01
Видео недоступно
راهکار از بین بردن لک و تیرگی پوست بدون بازگشت💓
کمرنگ شدن لک و تیرگی پوست👌🏻
تاثیر گذاری حتی برروی ماه گرفتگی👌🏻
👌🏻روشن کنندگی تا ۳ درجه
👌🏻هم ضدلک هم ضدآفتاب
☎️برای دریافت تخفیف ویژه ۴۰ درصدی همین حالا وارد لینک زیر شوید📲
https://landing.saamim.com/DNkEC
https://landing.saamim.com/DNkEC
راهکار از بین بردن لک و تیرگی پوست بدون بازگشت💓
Lak Zendeh.mp46.05 MB
3 31710
💢 آهنگ جدید علی عبدالمالکی بنام تاج سر
🕹#پاپ
4_5765093107741756765.mp33.79 MB
2 73320

