uz
Feedback
ایده لاکچری

ایده لاکچری

Yopiq kanal

Ko'proq ko'rsatish
2025 yil raqamlardasnowflakes fon
card fon
15 505
Obunachilar
-1124 soatlar
-707 kunlar
-26330 kunlar
Postlar arxiv
01:59
Video unavailable
⭕️ با این ترکیب جادویی کیلو کیلو وزن کم کن😳😍👆🏻 این پودر جلبک جوری لاغرت میکنه که انگار اصلا چاق نبودی👌🏻 کلیپ رو کامل ببین و از همین امروز لاغر شو و تغییر کن ☎️ لینک سایت اصلی برای دریافت اطلاعات بیشتر و سفارش با تخفیف ویژه 👇🏻❤️ https://landing.saamim.com/pxopm https://landing.saamim.com/pxopm 🔴 جشنواره تخفیف یلدایی شروع شد!
Hammasini ko'rsatish...
26.10.Jolbak.1.mp46.87 MB
بلوغ یعنی: متوجه بشی که خواب شب مهمتر از چت کردن تا نصفه شبه! بلوغ یعنی: زمانی که هنوز رابطه‌ات قطعی نشده صندوقچه اسرار خودت، دوستانت و خانواده ات رو برای او باز نکنی! بلوغ یعنی: هرکسی گذشته ای داره و نمی‌توانی امروز او را به خاطر گذشته‌اش سرزنش کنی. بلوغ یعنی: برای نگه داشتن یک شخص خط قرمزهای مهمی که برای خودت تعیین کرده بودی رو زیر پا نگذاری! بلوغ یعنی: جایی که راحت نیستی نروی و زندگیت را آنگونه که خودت دوست داری زندگی کنی . بلوغ یعنی: مسئول زندگی خودت باشی، دنبال مقصر نباشی و از کسی توقعی نداشته باشی؛ اینگونه دیگر دلگیر نمی‌شوی. و در نهایت بلوغ یعنی: از اشتباهاتت درس بگیری تا بتوانی از چرخه تکرار رها شوی.
Hammasini ko'rsatish...
6
Repost from TgId: 1440531845
جنگـلـ🌴ـبان هـات🔞 #پارت_1 با حرکت دستی روی پوستم همه بدنم از شدت شهوت دون دون شد‌ و وسط پاهام نبض گرفت. اهی کشیدم و انگشت های پاهام رو توی هم مچاله کردم از شدت لذت. همه جا تاریک بود و هیچی نمی دیدم. با رسیدن دست وسط پاهام گوشه لبم رو محکم گاز گرفتم و از دردش یهو پلک باز کردم. تازه متوجه شدم همه اش خواب بود! حدس می زدم بازم داشتم به خاطر سینگل بودنم توی خواب امپربالا میزدم. آه از نهادم بلند شد. خیلی وقت بود که در حسرت به س.کس درست حسابی بودم. چند بار تند تند پلک زدم که متوجه شدم فایده نداره و همه جا تاریکه! چشم ریز کردم که یهو با دیدن فرد مقابلم نفسم توی سینه حبس شد. تازه همه چیز رو داشتم به خاطر می آوردم. سعی کردم تکون بخورم که تازه متوجه دست های بسته ام شدم. جیغی زدم و فریاد زدم: تو کی هستی...چرا دستم رو بستی؟ خم شد روم و سرش رو توی گردنم اورد و عمیق بو کشید. نفس های داغش با هر دَم و بازدم روی پوستم برخورد میکرد و باعث می شد هالی به هالی بشم. - یه دختر جوون و تنها...وسط این جنگل تاریک....فکرش رو نمی کردی با این هیکل سک.سی ممکنه چه بلایی سرت بیاد. با این حرفش بلند جیغ زدم. وحشت همه وجودم رو گرفته بود و.... پوزخندی زد که تند تند سرم رو چرخوندم به اطراف که ببینم دقیقاً کجا هستم. - اینجا کجاست؟ تازه متوجه شدم توی یه کلبه متروکه بودم که دستام رو بالای سرم به تاج آهنی تخت بسته بود. یه سمت کلبه شومینه بود و یه تپه گنده هم از هیزوم کنارش. - چی از جونم میخوای لعنتی...بذار برم. - به این اسونی نمیذارم بری...تو شکار امروز منی. با چشم های اشکی بهش خیره شدم. دوباره خم شد روم و با یه حرکت کراپ سبز رنگِ تنم رو جر داد که چشم بستم و جیغ زدم. - کمک...میخوای چیکار کنی؟ زیر کراپم هیچ سوتینی نپوشیده بودم. با دیدن سینه هام چشم هاش برقی زد و دستش رو روی پوستم به حرکت در آورد. - اوف...عجب چیزی اون زیر پنهون کرده بودی. خندید و با نُک انگشتش مشغول بازی با نک سینه هام شد. هینی کشیدم و لب هام رو به هم فشردم. لعنتی داشت تحریکم میکرد و.....🔥💯🔞 https://t.me/+Y47NQD-xX5E2YTg0 https://t.me/+Y47NQD-xX5E2YTg0 https://t.me/+Y47NQD-xX5E2YTg0 https://t.me/+Y47NQD-xX5E2YTg0 دنیز دخترشیطون ایرانی توسط جنگلبان هات و خشنی دزدیده میشه و اون مرد به شدت هات و سکسی مجبورش میکنه هرزمان که خواست باهاش بخوابه و....😈👅💦 ورود افراد زیر 20 سال ممنوع❌❗️ #هات‌وسکسی‌محدودیت‌سنی‌🔞💯
Hammasini ko'rsatish...
Repost from TgId: 1440531845
_ عروس دیشب با دهنت چیکار کردی که لثه‌هات خونیه؟ با خنده ادامه داد _ داداشمم ماشالا مثل بابام غوله مامانم همیشه با لنگای باز راه می‌رفت یادته آیدا؟ آیدا قهقهه زد _ گشاد شده بود خدابیامرز! خجالت زده سرمو پایین انداختم چقدر بی شرم بودن! آروم توضیح دادم _ دندونم عفونت کرده آرزو خانوم _ اه چرا نمیری دکتر؟ پس دهنت بو گند گرفته. طفلکی داداشم آیدا طعنه زد _ اصلا دندون‌پزشک میدونی چیه دهاتی؟ مظلومانه تایید کردم _ بله می‌دونم ، اروند قول داد بعد از مسابقه بیاد بیرم آرزو با تمسخر خندید _ اروند بیکاره؟ داداشم ستاره‌ی تیم ملیه! وسط مسابقات بیاد تو رو ببره دکتر؟ _ خودش قول داد. من میدونم ... میاد میدونه خیلی درد دارم جاوید از پذیرایی فریاد زد _ فوتبال شروع شد ، بیاید دخترا آیدا و آرزو دویدن و من با درد سرمو روی میز گذاشتم صدای گزارشگر رو می‌شنیدم هر چند وقت از اروند ارم یا همون مونتیگوی معروف حرفی می‌زد بغض کرده زمزمه کردم _  یادته پات تو زمین فوتبال شکسته بود؟ عروسی خواهرم بود اما نرفتم روستا دوماه از کنارت تکون نخوردم آه کشیدم. چقدر تنها بودم _ تو چطور دلت اومد صبح با اون حال ولم کنی بری؟ بوی خون دوباره تو بینی‌ام پیچید با درد پا شدم و آب دهنمو تو روشویی سرویس بهداشتی تف کردم . پر خون بود هم زمان صدای جیغ دخترا بلند شد _ گلللل .... گللللل با غم خندیدم _ مبارکه عشقم دوباره تو آشپزخونه برگشتم حس میکردم درد دندونم عصب های کل مغزمو درگیر کرده آروم ناله کردم _ وای خدایا ... مردم گزارشگر فریاد زد _ چه می‌کنه مونتیگوعه محبوب گل دوم برای ایران اروند ارم داره با هر بازی بیشتر بهمون میفهمونه چه آینده‌ی درخشانی در انتظارشه با درد پوزخند زدم زنِ کم سن و ساده‌اش تو این آینده جایی داشت؟ منی که به قول خودش نه لباس پوشیدنم و نه صحبت کردنم شبیه به همسر  تیمی هاش نبود... کل ۹۰ دقیقه به خودم دلداری دادم که یادشه از درد تموم شب رو به خودم می‌پیچیدم . که یادشه قول داده بیاد که یادشه من از متروسوار شدن می‌ترسم ، یاد ندارم اسنپ بگیرم و آدرسای تهران رو هنوز پیدا نمی‌کنم با تموم شدن بازی و نتیجه‌ی ۳ _ ۱ به نفع ایران دخترا دوباره شادی کردن ۳ گل که ۲ تاش هنرِ اروند بود هنرِ مونتیگو  ،  شوهر من! یک ساعت بعد جاوید برای قهوه آماده کردن اومد و بهم طعنه زد _ تو هنوز کار با قهوه‌ساز یاد نگرفتی عروس خانوم؟ سرمو پایین انداختم آیدا خندید _ ولش کن جاوید سر به سرش میذاری خبرچینی میکنه داداشم یقه‌اتو میگیره بغض کرده بلند شدم که آرزو پرسید _ کجا؟ باز بهت بر خورد کوچولو؟ رو جنبه‌ات کار کن! اینجا روستای خودتون نیست ، داداشم سلبریتیه با هزارنفر برو بیا داره هزارجور حرف قراره بشنوی آروم زمزمه کردم _ میرم لباس بپوشم اروند میاد بریم دکتر پوزخند زد _ اروند امشب با دوستاش جشن میگیره محکم سر تکون دادم _ نه میاد ، قول داده _ میگم رفتن کرج جشن بگیرن! آیدا وارد پیچی شد که اسمش "افشاسازی سلبریتی" بود و صفحه رو سمتم گرفت _ ببین! همه با زن و دوست دختراشونن. تو هم اگر مثل آدم میچرخیدی داداشم خجالت نمی‌کشید و می‌بردت بهت زده به صفحه نگاه کردم ویلایی استخردار و نیمه تاریک صدای آهنگ گوش رو اذیت می‌کرد پسری سوت کشید و لیوانش رو بالا برد _ اولی رو بزنیم به سلامتی داداشمون ‌که امشب قرارداد پروازش رو امضا زد و بزودی میره فضا همه هو کشیدن و اروند خندید. یک صدا جیغ زدن _ سلامتیِ مونتیگو ناخواسته عقب عقب رفتم جاوید رو به آیدا پچ زد _ گناه داره با گریه سمت اتاق دویدم. باورم نمیشد آرزو صداشو بالا برد _ اه لوس بازیا چیه؟ داریم بهت میگیم که زودتر خودتو عوض کنی تا اروند رو از دستت نگرفتن . پیج اینستاگرامشو دیدی؟ ۷ میلیونه! مدلای روس براش نود میفرستن! نمیدونستم نود چیه هق هق کنان ساک مشکیمو برداشتم و سمت در برگشتم _ من ... من میرم روستا آیدا غرید _ خری مگه؟ صبح اخبارو ندیدی؟ جاوید ادامه داد _ برف و بوران شده مسیرا بسته‌ست راهبندونه _ ۱۶ تا ماشین خورده بودن بهم .میگفتن ۴ تا کشته داده خیلی خطریه بی توجه به اونا سمت در دویدم صدای هق هقم قطع نمی‌شد _ تصادف می‌کنی میمیری بدبخت جاوید به آیدا گفت _ زنگ بزن اروند ، اونجا ییلاقیه دما تا منفی ۲۰م میره . یخ میزنه دختره خونش میفته گردنمون بی توجه به اونا درو بستم... https://t.me/+r069jymZnu44YjU0 https://t.me/+r069jymZnu44YjU0 https://t.me/+r069jymZnu44YjU0 https://t.me/+r069jymZnu44YjU0 دختره تصادف سختی می‌کنه و ۹ ماه میره تو کما ، وقتی بهوش میاد دکترا میفهمن عوارضِ بیهوشی.......😭💔
Hammasini ko'rsatish...
Repost from TgId: 1440531845
-بیا یه بازی کنیم اگه تو بردی بدون هیچ چشم‌داشتی کمکت میکنیم ولی اگه باختی در عوض باید بیبی گرل ما بشی! قبول میکنی؟ بیبی گرل همون دخترکوچولو میشد دیگه؟ سری به نشونه تایید تکون دادم نمیفهمیدم چرا چشمای مامان بابای دوستم برق میزنه وقتی جفت پیشنهاداشون به نفع من بود -بازیش چیه؟ -بازی تحریک نشدن گیج به عمو که این‌حرفو گفت نگاه کردم که خاله دستش رو از زیر سوتینم رد کرد و روی میمیام گذاشت.. با لمس میمیام توسط مامان دوستم یه حس عجیبی تو سراسر وجودم پیچید انگار زیردلم داشت خالی میشد این دیگه چه حسیه؟ -اگه تا پنج دقیقه تحریک نشی بابت کمک بهت ازت چیزی نمیخولیم! سیبک گلوم لرزید که همزمان لاله گوشم رو... https://t.me/+cs46Xd_I7kMxZGM0 https://t.me/+cs46Xd_I7kMxZGM0 https://t.me/+cs46Xd_I7kMxZGM0 https://t.me/+cs46Xd_I7kMxZGM0 https://t.me/+cs46Xd_I7kMxZGM0 https://t.me/+cs46Xd_I7kMxZGM0 https://t.me/+cs46Xd_I7kMxZGM0 https://t.me/+cs46Xd_I7kMxZGM0 https://t.me/+cs46Xd_I7kMxZGM0 النا دختر کوچولویی که با سر به هوا بازیاش کاری میکنه دوست پسرش بهش تجاوز کنه و از تجاوزش عکسو فیلم بگیره و تهدیدش کنه النا که جایی رو برای پناه گرفتن نداره داستان رو به دوست صمیمیش میگه اما پدر و مادر دوستش قضیه رو میشنون و در عوض حل مشکل الینا بهش پیشنهادی عجیب میدن که مسیر زندگیش رو عوض میکنه ...🔞💦
Hammasini ko'rsatish...
1
Repost from TgId: 1440531845
🍑💧🍑💧🍑 💧🍑💧🍑 🍑💧🍑 💧🍑 🍑 #نوکر_من #پارت_1 از پشت زبونش رو دور گوشم چرخوند که به نفس نفس افتادم. من میخواستم اسب سواری یادبگیرم که پدرم منو به نوکرمون سپرد و حالا داشت روی اسب دستمالیم میکرد. خودشو از پشت بهم چسبوند که برجستگیش رو حس کردم. به مچ دست بزرگ و پر رگ و سیاهش خیره شدم که تفاوت رنگ پوست سیاه اون با پوست سفید من به شدت تو چشم بود. تا دستش رو خواست عقب بکشه سریع مچ دستش رو گرفتم که خندید و مردونه زیر گوشم پچ زد: _دوست داری بازم بمالم؟ هوم کوچولوی سفید؟ چقدر تو سفیدی پدرسگ. با حالت بچگونه تند سرم رو تکون دادم که رونمو به دست گرفت و محکم فشار داد. ناله ای از درد و لذت کردم که اسب حرکت کرد. دست خیسشو بیرون اورد و صدای باز شدن زیپ شلوارش رو شنیدم. _برگرد طرف من! زیر بغل هام رو گرفت و با یه حرکت تنم کوچیکمو روی اسب چرخوند و حالا من رخ به رخش بودم. سریع نگاهم رو پایین دادم و با دیدن دیکش دهنم باز موند. به حدی بزرگ و کلفت و تیره بود که من فقط اینو تو فیلم های پورن میدیدم. https://t.me/+WKN8sg1Z1UYxZGVk https://t.me/+WKN8sg1Z1UYxZGVk https://t.me/+WKN8sg1Z1UYxZGVk حانیه دختر17ساله ریز نقش و سفیدی که باباش خیلی ثروتمنده و انقدر خجالتی که نمیتونه با پسرا حرف بزنه ولی با دیدن نوکر خونه شون که مسئول اسب هاشونه و خیلی هیکلی و پوست تیره ای داره تحریک میشه و با پوشیدن لباس های باز تو اصطبل میخواد پرده شو تقدیم این مرد کنه که...🙈🍑💦 این رمان مناسب همه سنین نیست🔞💦
Hammasini ko'rsatish...
1
#پارت_۴۴۴ ➖دوست برادرم خیره شده بودم به ته فنجون قهوه ای که خودم درست کرده بودم. قهوه هایی که همیشه تحویل مشتری های آفاق جون میدادم و نمیدونم اون ته این فنجون ها چی می دید که بقیه نمیتونستن ببینن و البته که همیشه فال هاش درست و بجا بودن شاید به همین دلیل بود که میترسیدم ازش بخوام فال من رو هم بگیره و هربار بهم تعارف میکرد از زیر قبول لطفش در میرفتم! چون واهمه داشتم ردپای پسرش رو توی فالم ببینه و.... آه کشیدم از مرور علاقه ام به وحیدی که یادش برام تازه شده بود اما این خلوت تلخ با صدای  آذر شکست: -چیبگم که هرچی بگم عجیب... هیچکدوم لب به شام نزدن. خاله خانم پرسید پس چرا اون یکی عروس نیست !؟ صبح نبود...ظهر نبود...الانم نيست فرناز خانم گفتن اون جدا از ماست.. همه چیزش جداست‌ با ما ناهارو و شام نمیخوره ...پررو میشه ..جایگاهشو فراموش میکنه و از این حرفها....ولی میدونی بعدش چیشد؟ مهرانگیز خانم  گفت لااقل بذار بیاد دو کلوم باهاش حرف بزنیم ببینم کیه چیه چه مدلیه چه رفتاریه‌... هیچکدوم از حرفهای آذری که قدم زنان به سمتم میومد و این حرفها و نقل قولهارو با آب و تاب واسم توضیح میداد رو متوجه نشدم برای هپین با سردرگمی پرسیدم: -چی میگی آذر !؟ من نمیدونم داری از چی حرف میزنی! بهم نزدیکتر شد. دیگه فاصله ای باهم نداشتیم. دست دراز کرد و فنجون رو ازم گرفت و بعد از اینکه گذاشتش  روی میز تا تمام توجهش رو سمت من بکشونه جواب داد: -چه نشستی که همه پای میز منتظرن تو بیای و کنارشون شام رو بخوری! مات برده پرسیدم: -همه که میگی یعنی... حرفم تموم نشده بودم و سوالم کامل نشده بود که جواب داد: -یعنی آقا...یعنی خاله خانم...یعنی مهری خانم...یعنی افراسیاب خان...حتی فرناز خانم. همه... اونا میخوان باهات بیشتر آشنا بشن. بیشتر بشناسنت بیشتر باهات حرف بزنن. بجنب...بجنب که نباید معطلشون کنی نمیدونم چرا در لحظه دستپاچه و مضطرب شدم. من و من کنان گفتم: -م...من....من...من نمیتونم...روم نمیشه...نه...نه من...من نمیتونم. برو بگو نگار خواب...اصلا بگو شامش رو خورده لبخندی به پهنای صورت روی صورت نشوند و گفت: -چه روت بشه چه روت نشه باید بری پیششون نرفتنت یه نوع به احترامی...بلندشو...بلندشو که این بهترین فرصت شناسوندن خودت به این خاندان بزرگ! بلند شدم اما همچنان مضطرب گفتم: -پس بذار لااقل لباس بهتری بپوشم خندید و گفت: -موافقم...ولی عجله کن!
Hammasini ko'rsatish...
87👍 14👌 11😍 3
01:36
Video unavailable
معرفی بیرحم ترین دشمن چربی های شکم در برنامه ی طبیب 🧨 اگه اضافه وزن دارید و میخواید با روشی که سازمان بهداشت جهانی تاییدش کرده لاغر بشید این کلیپ رو تا آخر ببینید👌🏻 برای سفارش با تخفیف ویژه و تکرار نشدنی یلدایی این پودر جلبک روی لینک زیر کلیک کنید👇🏻👇🏻👇🏻 https://landing.saamim.com/zjgnr https://landing.saamim.com/zjgnr
Hammasini ko'rsatish...
Spirulina-2009(2).mp44.73 MB
۱۰ راهکار برای اینکه مالک ذهن خود باشید : 1- همواره از واژه های مثبت تو گفت و گوهای درونی تون استفاده کنید.استفاده از واژه هایی مثل "من میتونم،من قادرم،این کار ممکنه،اینکار میتونه صورت بگیره." 2- گفت وگوهای درونی تون رو با احساسات خوشبختی،قدرت و موفقیت همراه سازید. 3- به افکار منفی اعتنا نکنید.به آرومی از کار کردن به این نوع افکار دوری کنید و اونارو با افکار شادی بخش و سازنده جایگزین کنید. 4- در مکالمه های خود با افراد دیگه،از واژه هایی که حس توانایی،قدرت خوشحالی و موفقیت رو در ذهن اونا برمی انگیزه استفاده کنید. 5- قبل از شروع هرکاری،به طور مشخصی تو ذهنتون نتایج موفقیت آمیز اونو تجسم کنید.اگه با ایمان تمرکز کنید،مسلما با نتایج شگرفی روبه رو میشید. 6- هر روز حداقل یک صفحه نوشته روحیه بخش بخونید. 7- فیلم هایی تماشا کنید که شمارو خوشحال میکنه. 8- با افرادی معاشرت کنید که مثبت فکر میکنن‌. 9- همواره پشت خودتونو موقع نشستن و راه رفتن صاف نگه دارید؛این کار اعتماد به نفس و نیروی درونی شمارو تقویت میکنه. 10- قدم بزنید،شنا کنید و در فعالیت های گوناگون شرکت کنید.
Hammasini ko'rsatish...
3
Repost from TgId: 1440531845
ـ بچم که سینه هاتو میمکه حشری میشی بهشتت آب میندازه؟💦🔞🙊 با عشوه پشت بهش خم شدم تا بچرو بردارم که باسن گرد و سفیدم معلوم شد و کلوچه ی صورتی و خیسم جلو چشماش از زیر دامن کوتاهم پرید بیرون - آههه هرچی شما بخوایید آقاااا ناز صدام بالاخره کار دستش داد که با غرش بلندی تپلمو از پشت تو چنگش گرفت و بچه رو از سینه های گردالیم جدا کرد. - آب کلوچت رون هاتو خیس کرده، پرستار بچمی یا پرستار کلفت لاپای من؟! با عشوه دستمو رو مردونگی کلفت و داغش گذاشتم و نازمو روی کف دست مردونش مالیدم -آههه آهیییی یجوریه اومممم میخوام بابای بچه تپلمو میک بزنه آیییی - چیه کوچولو هوس لیس زدن تپلتو کردی؟ مگه شوهر نداری؟ - آهههه نه آقا هوس دیک کلفت شمارو کردم میخوام تپلم از آب داغت پر بشه خمار تنمو بالا کشید که سینه های گردم جلو صورتش اومد و با بالازدن دامنم پاهامو دور کمر مردونش بزور حلقه کردم که مهلت نداد و ایستاده تو بغلش حجم کلفتشو تو سوراخ تنگم جا کرد و...........💦🔞 https://t.me/+KQa4IuNKVPZiMDc0 https://t.me/+KQa4IuNKVPZiMDc0 https://t.me/+KQa4IuNKVPZiMDc0 https://t.me/+KQa4IuNKVPZiMDc0 https://t.me/+KQa4IuNKVPZiMDc0 https://t.me/+KQa4IuNKVPZiMDc0 https://t.me/+KQa4IuNKVPZiMDc0 https://t.me/+KQa4IuNKVPZiMDc0 https://t.me/+KQa4IuNKVPZiMDc0 https://t.me/+KQa4IuNKVPZiMDc0 https://t.me/+KQa4IuNKVPZiMDc0 https://t.me/+KQa4IuNKVPZiMDc0 https://t.me/+KQa4IuNKVPZiMDc0
Hammasini ko'rsatish...
Repost from TgId: 1440531845
_اگه پر تف واست ساک بزنم چی؟ با دهن باز نگاهم می‌کنه _چی داری زر زر می‌کنی واسه خودت ستایش؟ چشمکی میزنم _دارم میگم می‌خوام واست ساک بزنم اونم پر تف، اون موقع هم حاضر نمیشی که بکنیم؟ تنش رو هل میدم که از پشت روی مبل میوفته و سریع بین پاهاش قرار میگیرم و با انداختن خودم رو تنش خیره به چشم های متعجبش میگم _نمیدونی که چند ساله تو کفتم پسر عمو؟!... و آروم سر میخورم بین پاهاش و با ناز زیپ شلوارش رو پایین میکشم و میخ شده و مست نگاهم میکرد https://t.me/+rgqfZyFUV9s4MjM0 _ستایش برو اونور تو حالیت نیست داری چه غلطی می‌کنی! آلت کلفتش رو از توی شلوارش در میارم و با بوسیدن سرش میگم اتفاقا خوب حالیمه، شل کن لذت ببریم نامدار... https://t.me/+rgqfZyFUV9s4MjM0 با برخورد لبام به کلاهک آلتش آهی می‌کشه _برو کنارررر... اما بلعیده شدن آلتش توسط دهن داغ و خیسم باعث میشه آهی از سر لذت بکشه و دستاش سریع چنگ موهام میشن و تو دلم پوزخندی به این حال و روزش میزنم... https://t.me/+rgqfZyFUV9s4MjM0 دختره سالهاست عاشق پسر عموشه و یه روز که پسره رو مست میبینه از فرصت سو استفاده می‌کنه و باهاش...😈❌❌🔞 https://t.me/+rgqfZyFUV9s4MjM0 https://t.me/+rgqfZyFUV9s4MjM0
Hammasini ko'rsatish...
Repost from TgId: 1440531845
- خانوم خدمتکال شما شیلینی هم میپزی؟ با شنیدن صدای بچه ی شیرینی رومو سمتش چرخوندم و با دیدنش لبخند زدم. موهای موج دار فرفری و چشم های درشت قهوه ای. - سلام خاله، نه من تمیز کاری میکنم فقط. بی توجه به حرفم جلو اومد. - چقدر شبیه منی خاله. نکنه مامانمی؟ با حرفش هوری دلم ریخت و دقیق تر نگاهش کردم. موهای فرش به باباش رفته بود. همون نامردی که منو بی کس گیر اورد و بهم تجاوز کرد. ولی چشماش کپ خودم بود. یعنی عمارتی که یه مدته توش کار میکردم همون جاییه که دختر کوچولوم بود؟ - هی بچه تختتو مرتب کردی؟ با شنیدن صدای خانوم اعظمی سر خدمتکار اخم توی هم کشیدم اخه چرا اسمشو نمیگفت؟ با دیدن اخمم سریع به خودش اومد. - بهش رو نده بچه ی پروییه، یکم بهش بخندی پرو میشه هی میچسبه بهت. منو همش بغل میکنه ول نمیکنه که. - مامانش..‌..کجاست؟ - اون زنیکه ی حقیر رو میگی؟ از اقا طلاق گرفت اقا تنهایی دخترشو بزرگ میکنه ولی اینقدر بی توجهی‌ میکنه که دخترش آویزون بزرگ شده. میخواستم داد بزنم که نگو. این چیزارو نگو، بچه ی من آویزون نیست. - اقا کجاست؟ میخوام ببینمش. خانوم اعظمی چشم هاش گرد شد. - نمیتونی بری که اونجا، اقا کسیو راه نمیده اتاقش بالاست و... بی توجه بهش رفتم، من باید دخترمو میبردم این مرد عذابش میداد. پشت در اتاقش که رسیدم لرزیدم ولی باید میدیدمش. دو روز بود از سفر اومده بود و چرا روز اول نفهمیدم خودشه؟ بدون در زدن بازش کردم که با دیدنم بهت زده بلند شد. - اینجا چه گهی میخوری؟ با عصبانیت سمتش رفتم. - اومدم دخترمو پس بگیرم چاویار، چندسال پیش خیلی تحقیرم کردی. بهم تجاوز کردی و با شکم حامله پرتم کردی پیش بابام. بابامم بیرونم کرد. الان اومدم دنبال بچم. با عصبانیت اومد سمتم و سیلی محکمی به صورتم زد که هینی کشیدم. - دهنتو ببند بی پدر. بچه ی ۵ روزتو ول کردی جلوی در خونم رفتی لنگاتو وا دادی برای بقیه الان اومدی دنبالش؟ نه‌ جونم از این خبرا نیست، یالا هری. با بغض و گونه ای که محکم میسوخت بازوشو چنگ زدم. - نکن چاویار، من دیگه‌ کسیو ندارم. بذار ببرمش، دیگه مزاحمت نمیشم سر راهتم نمیایم. - با چی میخوای سیرش کنی ها؟ اینقدر گشنه ای که حتی نمیدونستی جایی که توش کار میکنی مال منه. سرمو پایین انداختم که یهو تنمو چسبوند به میز کارش. - مگه این که صیغم شی، هم میتونی پیش دخترت باشی هم به رسم قدیما بهم حال بدی دختر حاجی. https://t.me/+E2IKy3oPErpmMTQ8 https://t.me/+E2IKy3oPErpmMTQ8 https://t.me/+E2IKy3oPErpmMTQ8 https://t.me/+E2IKy3oPErpmMTQ8 ❌چاویار برای انتقام، دختر حاجی سرشناسی رو گول میزنه و بهش تجاوز میکنه. اونو با یه شکم حامله پرت میکنه جلوی باباش. چندسال بعد اون دختر برای پس گرفتن دخترش برمیگرده ولی...
Hammasini ko'rsatish...
2
Repost from TgId: 1440531845
اشاره ای به میترا کردم و گفتم : این چرا لباس تنشه؟ لختش کن چشمی گفت و تند تند مشغول در آوردن لباسای دخترکی شد که هنوزم تقلا میکرد با دیدن تن سفیدش و لای پای صورتیش کل بدنم نبض گرفت. با پوزخندی نزدیکش شدم و انگشتمو از رون پاش تا بالا کشیدم که به خودش لرزید و جیغ زد : -ولم کن چیکار می‌کنی عوضی؟ کمک.... یکی به دادم برسه.... دستمو محکم روی لاپاش چنگ زدم که به گریه و التماس افتاد رو به میترا گفتم : ببند حلقشو. جیغ جیغش رو مخمه خواست دخترک رو رها کنه که گفتم : اول دست و پاشو ببند به تخت در نره خم شدم روی تنش و کمرشو گرفتم. دندونامو روی سینش کشیدم که ناله کرد میترا رو مخاطب قرار دادم و گفتم : دختر فراریه؟ طناب رو به پای دخترک گره زد و گفت : نه آقا. شوهرش دیشب توی مهمونی حراجش کرده بود. فقط در ازای صد تومن مردونمو به بهشتش فشار دادم و گفتم : این از یه چاه نفت بیشتر می‌تونه درآمد داشته باشه. چرا صد تومن؟ دهن دختر رو با پارچه ی مشکی بست و توضیح داد : گفته این هرزه کوچولو ارضاش نمیکنه. اصلا نمیذاشته بهش دست بزنه. اونم معتاده و لنگ دوزار. چک رو بهش دادم و دختره رو گرفتم انگشتمو لای پاش کشیدم که بی صدا ناله کرد. -یعنی این الان #باکره اس؟ میترا سری به تایید تکون داد که گفتم : خودم افتتاحش میکنم. اموزششم با خودم. این گربه ی چموش باید حالا حالا ها سالارمو راضی کنه زیپ شلوارمو باز کردم و به ضرب کوبیدم بهش که با تمام وجودش جیغ خفه ای کشید. نیش خندی زدم و ادامه دادم. اونقدر تنگ بود که به سالارم فشار میاورد و لذتمو چند برابر میکرد -سینه هاشو بمال میترا میترا دست به کار شد و گفت : از عروسک جدیدتون راضی هستین اقا؟ سر تکون دادم -اسمشو میذارم طلا... شب و روز این معدن طلا رو استخراج میکنم... خم شدم و کنار گوشش گفتم : اینجا بهشته و تو یه حوری! باید بیست و چهار ساعت لنگات واسم هوا باشه وگرنه پرتت میکنم زیر یه لشکر نگهبان گرسنه که از خداشونه انقد یه هرزه ی کوچولو رو بکنن تا جون بده. تهشم ته باغ چالش کنن و آب از آب تکون نخوره. فهمیدی؟؟ نگاه خمارش خیس از اشک بود ضربه‌ی محکمی بهش زدم و تکرار کردم : فهمیدی یا جور دیگه ای بهت حالی کنم طلا کوچولو؟؟ سر تکون داد که نیشخندی زدم و گفتم : دیره! میترا اون دیلدو رو بده من. دختر کوچولوی جدید عمارت س.ک.س خشن دوست داره.... ❌💦💦 https://t.me/+J1Efw3ScTpFhM2E0 https://t.me/+J1Efw3ScTpFhM2E0 https://t.me/+J1Efw3ScTpFhM2E0 شوهر معتاد و قماربازش اونو میفروشه به یه فاحشه خونه و حالا باید سی روز تحت آموزش باشه تا بتونه توی هر پوزیشنی آدما رو ارضا کنه! 🔥آموزش جنسی در غالب رمان🔥 حاوی صحنه های باز و بدون سانسور ❌ محدودیت سنی رعایت بشه 🔞
Hammasini ko'rsatish...
1
01:00
Video unavailable
🔮طلسم دفع بیماری🪄 💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍 💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری 💎 🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم ❤️‍🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️‍🔥 ✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه 🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد👇ž29 https://t.me/telesmohajat 💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان 👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینی👇 🆔@ostad_seyed_hoseyni ☎️  09213313730 ☯ @telesmohajat
Hammasini ko'rsatish...
22.68 MB
01:01
Video unavailable
👩‍🍳#دسرمیوه_ای کیوی بلوبری انبه موز لیمو تازه توت فرنگی ۳ قاشق پودر ژلاتین یک لیوان اب داغ ۸۰۰ گرم خامه یک قاشق غذاخوری عصاره وانیل ۱۸۰ گرم شکر رو باهم مخلوط کنید پودر ژلاتین شفاف شده رو بهش اضافه کنید و روی سطح میواه ها بریزید بزارید داخل یخچال تا کاملا خودشونو بگیرن واقعا خوشمزه و باسلیقه میشه 🍁🍂   @ide_luxury   🍂🍁                🕊❤️🕊
Hammasini ko'rsatish...
319896339_682393270270836_554617621264815651_n.mp44.30 MB
Photo unavailable
💰 وام آسان و فوری 💎 🔴تعداد محدود ²⁹'⁹ ✅ وام فوری تا 1 میلیارد تومان ✅ سود 2 درصد ✅ شرایط آسان و سریع برای دریافت ✅ بازپرداخت تا 60 ماه 📞جهت مشاوره رایگان و کسب اطلاعات بیشتر: ✉️ پیامک نام و نام خانوادگی به سامانه 30007155
Hammasini ko'rsatish...
02:32
Video unavailable
🧨روشنی دائمی پوست این خانم با روش خانگی🚨 بدو که تا عید قراره پوستت چند درجه روشن تر بشه💣🍉 ⭕️اثر روشن کنندگی فوری۲تا۳درجه ⭕️ضد لک و آبرسانی قوی پوست ⭕️دارای تاییدیه وزارت بهداشت 📞همین حالا برای ثبت سفارش این محصول با یک تخفیف ویژه روی لینک زیر کلیک کنید https://landing.saamim.com/zTGm3 https://landing.saamim.com/zTGm3
Hammasini ko'rsatish...
فاینال اصلاحی5.mp47.87 MB
00:11
Video unavailable
👩‍🍳#دیزاین_جذاب_میوه_یلدا 🍁🍂   @ide_luxury   🍂🍁                🕊❤️🕊
Hammasini ko'rsatish...
320224533_556040352607917_2442480770183630075_n.mp42.10 MB
02:08
Video unavailable
⛔️😳مزاحمت برای دو دختر در خیابان های تهران😳⛔️ ⛔️جایگزین اتو به ایران رسید🇮🇷 ⛔️باز کردن چروک لباس ها بدون نیاز به اتو 💨 ⛔️با دسترسی آسان و سریع 🤌 🎁برای سفارش این محصول کاربردی با تخفیف های ویژه ی یلدایی 🍉 همین الان روی لینک زیر کلیک کنید⬇️ https://landing.saamim.com/1b0GJ https://landing.saamim.com/1b0GJ
Hammasini ko'rsatish...
اسپری اتو عباس و ایلار 2(1).mp48.68 MB
💢 آهنگ جدید علی عبدالمالکی بنام تاج سر 🕹#پاپ
Hammasini ko'rsatish...
4_5765093107741756765.mp33.79 MB