uz
Feedback
سرمست•

سرمست•

Kanalga Telegram’da o‘tish

•از بندگانِ خدا هستم. •هر نوزده روز یک بار به اینجا سر بزن! •پلاک۱۹ •کپی فقط با #غزل_حمیدی

Ko'proq ko'rsatish
2025 yil raqamlardasnowflakes fon
card fon
3 836
Obunachilar
-624 soatlar
+287 kunlar
+8630 kunlar
Postlar arxiv
آبان قبیله باهات دوسته ؟؟
Hammasini ko'rsatish...
دوست ابانیییییی
Hammasini ko'rsatish...
sticker.webp0.10 KB
https://t.me/Targhoveam/48803 کسایی که برا آبان هر کاری میکنن از نزدیک ترین های آبانن
Hammasini ko'rsatish...
00:04
Video unavailableShow in Telegram
tumblr_o3piuqxGRZ1tlb56zo1_400.gif.mp41.14 KB
شما عزیزدلی بانوی شرقی.🐋🎀
Hammasini ko'rsatish...
عزیزدلم برات یه شهر رو به آتیش می‌کشم.🦢 -وی دچار شرم نیابتی شده که پی‌وی سین نکرده چنلتو چک می‌کنه.
Hammasini ko'rsatish...
sticker.webp0.07 KB
*لبخند گوش تا گوش از سطح توجهت به گیله‌وا.
Hammasini ko'rsatish...
Repost from TgId: 1749097164
«تو فصل تموم کردی، من یه کتابخونه رو آتیش زدم.»
Hammasini ko'rsatish...
لبخندِ گشاد زدم:)
Hammasini ko'rsatish...
فقط غزل حمیدی میتونه از پیاز اینطوری بنویسه
Hammasini ko'rsatish...
سلام. امیدوارم روحش در آرامش باشه. -فرستادم اینجا که شما هم شرکت کنید:>
Hammasini ko'rsatish...
سلام لطفا میشه برای یکی از دوستام که فوت شده یه صلوات بفرستید همش ۱۷ سالش بود💔🙃
Hammasini ko'rsatish...
برید به بچه‌ی قشنگم ریکت بدید.🦢
Hammasini ko'rsatish...
Repost from TgId: 2302421568
با قلبی لبریز از دلتنگی، روی گوشه ترین صندلی پارک نشسته بود و چشمانش را میان وسیله های بازی می‌گرداند. چه زود گذشته بود! گویی همین دیروز بود که با ذوقی توصیف ناشدنی با دوستانش در صف تاب ایستاده بودند و از هیجان رفتن به مدرسه می‌گفتند. اه از آن وقت ها! از آن آدم ها! آخرین آدم های بی‌ریای زندگی‌اش... حالا دیگر بغض مهمان گلوی بی‌نوایش شده‌‌ بود. مظلومانه به چرخ و فلک خالی زل زد و گفت: دیدی دوست خوب من؟ دیدی چقدر ابلهانه انتظار بزرگ شدن را می‌کشیدیم؟ کسی نبود به ما بگوید بزرگسالی زیادی بزرگ است برای گنجانده شدن در ما، اسباب و اثاثیه شادی را از خانه درونمان بیرون می‌کند. او و فرزندانش صداقت و پاکی آواره خیابان می‌شوند! سر آخر هم آه‌ شان ما را نگون بخت می‌کند.. وگرنه که ما آدم های بی‌رحمی نبودیم اگر گفته بودند آخرش به اینجا ختم می‌شود همانجا جل و پلاس بزرگسالی را بیرون می انداختیم و اکنون آه شادی و فرزندانش هم گریبان زندگی‌مان نمی‌‌گرفت که من امروز اینجا، آواره و با قلبی زهرآگین بنشینم و از فرط تنهایی با چرخ و فلک بی‌جانی چون تو حرف بزنم و قلب کوچکش را بیازارم‌..
Hammasini ko'rsatish...
تو بگو مامان‌جان. http://t.me/HidenChat_Bot?start=6288400778
Hammasini ko'rsatish...
Repost from TgId: 1848940318
٫/فیه ما فیه گفت: «منع کردن تنها رغبت را زیاد می‌کند.»
Hammasini ko'rsatish...
«چه کنیم دیگر... عزیزدلم، زندگی همین است! گاهی پیاز می‌شود، مُژگان را می‌سوزاند، اشک را جاری می‌کند و چَشم را دو کاسه‌ی پُر خون می‌کند، اما تو را در برابرِ احتمالِ ناملایمات و بیماری‌ها مقاوم می‌کند. چه کنیم، زندگی همین است دیگر، نمی‌شود با چشمانی قرمز و اشک‌آلود به جنگِ پیاز رفت که! درس بگیر و رها کن پیاز را عزیزدلم.»
-غزل‌حمیدی
Hammasini ko'rsatish...