بهـشتِ مـن
Відкрити в Telegram
عشق آن است : که یوسف بخورد شلاقی درد تا مغز و سر و جان زلیخا برود:)
Показати більше2025 рік у цифрах

203 330
Підписники
-29724 години
-1 7487 днів
-7 73330 день
Архів дописів
خواستم بگم نبخشیدمت، نبخشیدمت چون ذوق زندگیو ازم گرفتی، نبخشیدمت چون دیگه هیچی بهم حال نمیده، یه وقت ندویی دنبال خوشبختی تو این زندگی، تو بدهکاری، بدهکارِ یه شخص، بدهکارِ کارما و بدهکار به این زندگی.
ناراحتی فقط خواب رو از من نگرفته، چشمام رو اشکی کرده، اشتهام رو کور کرده، خندههام رو ازم گرفته، اعصابم رو ضعیف کرده، من تموم شدم.
گاهی وقتا میشینم به این فکر میکنم که چقدر خوبه یسری آدما دیگه تو زندگیم نیستن.
زمان میگذره و نبودنِ چیزایی برات عادی میشه که فکر میکردی
بدون اونا هیچی نیستی.
اگر قرار بود هر محیطی که آزارم میدهد را ترک میکردم، پس باید از این جهان میرفتم.
Фото недоступнеДивитись в Telegram
هر بار نگات میکنم میبینم
منی که به عشق اعتقاد نداشتم چجوری عاشقت شدم.
