uz
Feedback
ایده لاکچری

ایده لاکچری

Yopiq kanal

Ko'proq ko'rsatish
2025 yil raqamlardasnowflakes fon
card fon
15 505
Obunachilar
-1124 soatlar
-707 kunlar
-26330 kunlar
Postlar arxiv
Repost from TgId: 1440531845
00:03
Video unavailable
#حاجـــــــــی‌حشــــــــــــری...🔞🔥 حاجی متعصبی و جذاب و هاتی که با دیدن تن لخت دختر18 ساله ای که صیغه اش کرده بود تنش داغ میشه و از عطش زیادش هرشب کلوچه ی آبدار و تپلش رو جر میده و میخوره تا اینکه حامله میشه و...💯🔞🔥🥵🔞❌ https://t.me/+h7LZ6EQhqqU3ZjRk https://t.me/+h7LZ6EQhqqU3ZjRk https://t.me/+h7LZ6EQhqqU3ZjRk https://t.me/+h7LZ6EQhqqU3ZjRk معیدم...اینجا بهم میگن حاج معید... یه شب دختری رو توی خونم پناه دادم و فرداش با دیدن تن لختش زیر دوش آب و اون قطره هایی که روی ممه های خوش فرم و درشتش ریخته میشد تنم گر گرفت و..🤤👙 https://t.me/+h7LZ6EQhqqU3ZjRk https://t.me/+h7LZ6EQhqqU3ZjRk با دیدن کلوچه‌ی‌گوشتی و صورتی و باسن و اون م.مه های درشت و نوک صورتی ،تموم تنم داغ میشه و با بهونه ای بهش نزدیک شدم و اون شب تا صب کلوچه‌ی تپل و ابدار و خوشمزه اش رو جر دادم و...😈🔞 #فول‌هات‌سکسی‌شورت‌خیس‌کن🤤💯💦 #سکس‌هات‌وخشن‌حاجی‌با‌دختر‌ی‌که‌پناهش‌داده...‌‌❌💯🔞 #دارای_صحنه‌های_داغ‌وممنوعه🔥
Hammasini ko'rsatish...
animation.gif.mp40.32 KB
Repost from TgId: 1440531845
#ملـکـه_سـکـس👑🔥 #Part_1 _خانم، پسرهای برده ای که می خواستید اومدن. رژلبم رو روی میز گذاشتم و از داخل آیینه به متین نگاه کردم و با صدای آرومی پرسیدم: _همونایی که می خواستم یا بازم مثل همیشه تخمی فیسن؟ _نه خانم اندفعه با بقیه فرق دارن، یکی شون من مرد رو به هوس انداخت شما دیگه جای خود. لبم کج شد و همراه متین از اتاق بیرون اومدیم و قبل از اینکه به پایین برسیم دوباره پرسیدم: _تمام قانون ها رو بهشون توضیح دادی؟ نمیخوام وقتی یکی شون رو گرفتم از اول براش دیکته کنم. وقتی سر تکون داد خیالم راحت شد. به طبقه پایین رفتیم و با دیدن سر 5تا مرد که پشت به من روی مبل نشسته بودن، نفسی کشیدم و با غرور مبل رو دور زدم و رو به روشون ایستادم. هر5مرد بالا تنه شون برهنه بود و هیکل روی فرمشون مقابلم بود. حتی صدای پاشنه کفشم باعث نشد سرشون بالا بیاد. نزدیکشون شدم و با چوب نازکی که تو دستم بود، زیر چونه اشون زدم و سرهاشون رو بالا اوردم. _من تو سکس یه فرد قوی میخوام یکی که سر یک‌ دقیقه ارضا نشه. صورتم رو با دیدن فرد اول جمع کردم و با چوب به گونه اش زدم و چندش گفتم: _تو منو ترن آف میکنی! همین الان گمشو. متین سریع جلو اومد و شونه اشو گرفت تا از اونجا ببردتش. صورت دومی و سومی هم‌ منو منزجر کرد. صورت چهارمی رو بالا اوردم و مستقیم به چشمام زل زد برعکس بقیه که از چشم تو چشم شدن باهام واهمه داشتن. از اینکارش لبخند کمرنگی روی لبم نشست و پچ زدم: _تورو میخوام. بدون اینکه به نفر آخر نگاه کنم خیره تو چشمای پسر، داد زدم: _اینو آماده اش کن و تا یک ساعت دیگه تو اتاقم بیاریدش حتی اگه یه تار مو تو بدنش باشه از سقف آویزونتون میکنم. https://t.me/+hjnSfIUxxhVmMzFk https://t.me/+hjnSfIUxxhVmMzFk https://t.me/+hjnSfIUxxhVmMzFk آتوسا دختر ثروتمندی که پسرای زیادی رو برده جنسی خودش میکنه و این بین از یه پسر خوشش میاد و اونو برده جنسی خودش میکنه ولی نمیدونه اون پسر برده نیست و سر یه انتقام به آتوسا نزدیک میشه...🙊🔞💦
Hammasini ko'rsatish...
1
Repost from TgId: 1440531845
جلو و پشت دختره رو دوتا ارباب خشن و هات تو شرکت جر میدن ظرفیت محدودیت داره ❌⚠️🍆👿👅 https://t.me/+tLWu4gIK7bkyMjFk https://t.me/+tLWu4gIK7bkyMjFk -هر دوتون رو میخوام! آهِ غلیظی کشیدم و لیسی به کفش براق و چرم ارباب زدم که با حرص هُلم داد اونطرف و غرید: -دختره احمق؛این کفش پول چند شب کار کردنته توله سگ! چشمهای خمارم رو بهش دادم و همزمان با کامل باز کردن پاهام مقابل چشمهاش خودکاری که روی زمین کنار میز کارش افتاده بود رو برداشتم و با عشوه لیسیدمش! برآمده شدن شلوارش رو جلوی چشمهام دیدم،ارباب های خشنی که فرستاده بودنم پیششون این دوتا بودن!؟ این دوتایی که با این همه عشوه ریختنم تازه داشتن تحریک میشدن! با شهوت لب زدم: -هر دوتون رو میخوام 🍆🍆 حتی کاش سه تا بودین💦🔥 به سمتم اومدم، اونی که کفشش رو لیسیده بودم با حرص نوک کفش تُفی شده اش رو با رون پام خشک کرد و خم شد روی صورتم،لبهام رو با حرص به لب کشید و بوسه‌ی عمیقی زد! اون یکی هم جلو اومد،نیک کفشش رو جلوم گرفت و لب زد: -اول اینو خوب لیس بزن تا برق بیوفته؛بعدش بیا سراغ اینها ! فوراً روی کفشش خم شدم که موهام اسیر دست اون یکی شد و غرید: -جووون ج‌نده خانم؛که دوتا کمه سه تاش کنیم هان!؟🍆🍆💦🔥 https://t.me/+tLWu4gIK7bkyMjFk https://t.me/+tLWu4gIK7bkyMjFk https://t.me/+tLWu4gIK7bkyMjFk https://t.me/+tLWu4gIK7bkyMjFk https://t.me/+tLWu4gIK7bkyMjFk https://t.me/+tLWu4gIK7bkyMjFk https://t.me/+tLWu4gIK7bkyMjFk https://t.me/+tLWu4gIK7bkyMjFk اوف اگه میخوای آبت بپاشه بیرون یه رمان اوردم که با هر پارتش جـ*ـق میزنی🤤💦👅
Hammasini ko'rsatish...
1
Repost from TgId: 1440531845
- سایز شورتت چنده؟ با حرف میران به سرفه افتادم و ابمیوه توی گلوم‌ گیر کرد. سایز شورتم؟ برای چی اینو پرسیده بود نکنه بو برده بود دخترم؟ دستمو نامحسوس بین پام گذاشتم. - برای چی میران چیزی شده نکنه شورتتو نیوردی من درنمیارما. چشم غره ای بهم رفت و شلوارشو دراورد گه چشمام گرد شدن و رو چرخوندم. - نه بابا. چندتا خریدم کوچیکن. توی استخر پرید که اب بهم پرید، سرمو تکون دادم و سرفه کردم. - خب به من چه میخوای پز بزرگ بودنتو بدی یا چی؟ - خیلی بیشعوری ما مثلا رفیقیم این حرفا بینمون نیست که. درسته اونجات از من کوچیک تره ولی به روت نمیارم. پوزخندی زدم و تو دلم نفس عمیقی کشیدم پس هیچی بو نبرده بود خداروشکر اگه میفهمید من دخترم خیلی شر میشد. - باشه بابا اصلا تو مار بوآ من موز سبز نرسیده. - کثافت. اینا واسم کوچیکن میخوای برات بیارم بیای استخر؟ چون  مایو نیوردی. آب دهنمو قورت دادم، باز توی هچل افتادم، چرا قبول کردم بیام استخرش بهونمم این بود که مایومو فراموش کردم. - نه نمیخواد من خیلی از آب خوشم نمیاد تو شنا کن. نیشخندی بهم زد. - چیه میترسی موز سبزت توی آب غرق بشه؟ برای این که استرسم رو نفهمه بلند خندیدم و با لحن تحقیر آمیزی گفتم: - نه میترسم دروغات لو بره، هیچی اون زیر نداری، به خاطر همین زید ندازی. با این حرفم یهو از اب پرید بیرون و اشاره به شورت خیس و عضوش که چسبیده بود کرد. - پس این چیه ها؟ اینو ببین اندازه سرته تو چی داری. قبل این که به خودم بیام دستشو بین پام برد و فشار داد که جیغ کشیدم ولی اون مات موند. چون من مردونگی نداشتم. بهت زده بهم زل زد. - تو دختری عوضی؟ https://t.me/+-PhiQBVQOxk5ZmRk https://t.me/+-PhiQBVQOxk5ZmRk https://t.me/+-PhiQBVQOxk5ZmRk ❌😂سعیده دختری که خودشو کل عمرش جا پسر زده تا این که با پسری اشنا میشه و برای اولین بار کراش میزنه ولی مجبوره تظاهر کنه پسره تا این که میران میفهمه و دو طرفو جر میده چون...
Hammasini ko'rsatish...
1
#پارت_۴۴۶ ➖دشمن عزیز یه نفر بالای سرم ایستاده بود و هی ازم میخواست بیدار بشم. یه نفر که صداش شبیه صدای جدید پدرام بود! یعنی طلبکار...یعنی شاکی...یعنی جدی... اما من خواب میخواستم. خواب بیشتر...خواب تا مرز سیری! چیزی که همیشه انجامش میدادم مگر زمانهایی که کلاس داشتم و مجبور به سحرخیزی! دوباره اون صدا که صاحبش پدرام بود به گوشم رسید: -بیدارشو ...با توام..بیدارشو ... اَه اَه کنان و غرولد کتان چشمهام رو به زور باز کردم. دقیقا به زور. اطراف رو مات میدیدم همینطور چهره ی جدی و عبوس پدرام رو که عین برج زهرمار ایستاده بود و منو تماشا میکرد. نه آماده بودن خودش واسه بیرون رفتن از خونه رو درک میکردم نه بیدار کردن خودم رو. چشمهامو مالیدم و با صدای دورگه ای پرسیدم: -ساعت چند !؟ خشک و جدی جواب داد: -هفت! دستم رو تکون دادم و گفتم: -اووووو پس من حالا حالا وقت دارم بخوابم. من باس تا ده یازده بخوابم وگرنه ویندوزم بالا نمیاد ای باس ری استار بشم... دراز کشیدم و پتورو دوباره روی تنم انداختم اما اون باعصبانیت پتو رو کنار زد و بعد هم با تشر گفت: -اینجا نه خونه ی خالته نه خونه بابات که بخوای تا لنگ ظهر بخوابی. اینجا قانون داده‌ اولین قانونش هم سحرخیزیه‌...قبلا هم بهت گفتم  قرار نیست بهت خوش بگذره. پاشو...وظایف این خونه از این به بعد گردن توئه...پاشو صبحونه آماده کن...پاشو... نیم خیز شدم  و متعجب تماشاش کردم. باورم نمیشد کله صبح بیدار بشه که خودش بره سر کار و منو هم‌مجبور کنه کارای خونه انجام بدم!!! گله مند گفتم: -چرا یزدید بازی درمیاری پدرام...باو من  خستمه....چهار پنج صبح  خوابیدم چشمهام باز نمیشه! بی رحم و  سختگیرانه گفت: -بلند شو گفتم! بلندشک صبحونه آماده کن...بجنب! مظلومانه و به عنوان تلاش آخر برای به رحم آوردن دلش به حال خود خوابالودم گفتم: -جون مادرت بزار بخوابم...پنج دقیقه...فقط پنج دقیقه...ناموسا بذار بخوابم. شمرده شمرده و جدی تکرار کرد: -از این به یعد هفت صبح بیدار باشی! اینجا خان خوابی نداریم! دیگه تکرار نمیکنم...بلندشو... چرخیدم تا پاهامو از تخت زمین بزارم و همزمان اِهن اِهن کنان و ناله کنان گفتم: -ولی من خوابم میاد...من خستمه ..آخه پادگان مگه... چپ‌چپ که نگاهم کرد گرخیدم و دیگه نق نزدم. اون از اتاق بیرون رفت و من درحالی که با دل پر  زیر لب به زمین و زمان فحش میدادم باخودم زمزمه کردم: "من نمیفهمم کو دامادی صبح عروسی میره سر کار یا کدوم عروسی هفت صبح پا میشه صبحونه آماده کنه!؟" نویسنده:نابی
Hammasini ko'rsatish...
38👍 19😍 3👌 2😭 1
00:05
Video unavailable
_آیی پسرا آرومم تر آهه من مال هردوتونم باضربه های محکم کیارش  تنم تکون میخورد. امیر جلوم ایستاد و با آرامش دهنم رو باز کرد _دندون نزن توت‌فرنگی سکـ.سیم گیج بودم، پر از شهوت و بعد لب هام دور عضو امیر حلقه شد و هردوشون داخلم کمر زدن! https://t.me/+_yipmZEDgpgyNzNk https://t.me/+_yipmZEDgpgyNzNk نیلای دختربچه‌ی 18ساله ای که گیر دوتا مرد حشری و کـ.یر کلفت میوفته و...🔞💦🔞💦 #رابطه‌ممنوعه‌🔞💦
Hammasini ko'rsatish...
animation.gif.mp40.86 KB
😭 1
01:00
Video unavailable
🔮طلسم دفع بیماری🪄 💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍 💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری 💎 🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم ❤️‍🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️‍🔥 ✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه 🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد /³⁰❤️ https://t.me/telesmohajat 💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان 👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینی👇 🆔 @ostad_seyed_hoseyni ☎️  09213313730 ☯ @telesmohajat
Hammasini ko'rsatish...
22.68 MB
1
00:53
Video unavailable
👩‍🍳#سوپ_رستورانی مواد لازم : پیاز متوسط : یک عدد سیب زمینی متوسط : چهار عدد هویج : دو تا سه عدد گوجه فرنگی : سه عدد سیر : یک یا دو حبه آبجوش : هشت پیمانه نمک : نصف ق‌غ فلفل سیاه : نصف ق‌غ زردچوبه : نصف ق‌چ جو پرک : یک لیوان پودر آویشن : نصف ق‌چ زرشک تازه : چهار ق‌غ 🍁🍂   @ide_luxury   🍂🍁                🕊❤️🕊
Hammasini ko'rsatish...
10000000_177943311556209_9099492120983953743_n.mp415.10 MB
1
01:00
Video unavailable
🔮طلسم دفع بیماری🪄 💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍 💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری 💎 🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم ❤️‍🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️‍🔥 ✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه 🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد /³⁰❤️ https://t.me/telesmohajat 💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان 👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینی👇 🆔 @ostad_seyed_hoseyni ☎️  09213313730 ☯ @telesmohajat
Hammasini ko'rsatish...
22.68 MB
00:39
Video unavailable
🚫 دور ریمل خط قرمز بکش❌ میخوای بدون اکستنشن مژه و روشهای قدیمی،مژه های طبیعی و سالم داشته باشی❗️یا از روش های آسیب زای تتو و میکرو خداحافظی کنی و ابروهای پرپشت خودتو داشته باشی؟😍 پایان ریزش، شروع رویش مجدد و ضخامت باورنکردنی 💎 بدون درد و بدون عوارض✅ مورد تاییدیه وزارت بهداشت✅ روی لینک زیر بزن و با تخفیف ۳۰٪ شکارش کن 👇🏻 bam30.com/ads/landings/18c1f-14ec2 bam30.com/ads/landings/18c1f-14ec2 الان فهمیدم به مناسب شب یلدا به 100 نفر اول هدیه هم میدن 😍🤌
Hammasini ko'rsatish...
قلم-مژه-و-ابرو.mp42.98 MB
2
اما عزیز من، طولانی‌ترین شبِ سال برای من رفتنِ تو بود، نه یلدا.
Hammasini ko'rsatish...
4
Repost from TgId: 1440531845
00:07
Video unavailable
#پیام_ناشناس📫 سلام ببخشید یه رمان بود که پسره اختلال دو قطبی داشت و وقتی اون خوی شر و شیطونش فعال می شد می رفت پارتی با دخترا سکس گروهی می کرد رو دارید؟ به خاطر صحنه های باز و خشنی که داشت ترسیدم مامانم بفهمه لفت دادم الان در به در دنبالشم 😭💔 #پاسخ سلام عزیزم بله این رمان به شدت هاته و صحنه های به شدت بازی داره برای آخرین بار لینکه رو می ذارم دلی به خاطر فی*لترینگ سریع پاک می کنم پس تا لینک باطل نشده سریع عضو شو 👇🔞❌ https://t.me/+qQKhQKImXkY4MjI0 https://t.me/+qQKhQKImXkY4MjI0 #پارت18 یک لیوان #شراب برای خودم ریختم که سه تا دختر با نیم تنه باز و شو.*رت کوتاه بهم نزدیک شدند شراب رو خوردم و شروع به #بوسیدن لب هاشون کردم اوففف چه #جیگرایی بودن! اسپنکی به باس*.ن یکیشون زدم که منو بلند کردند و توی یه اتاق خالی بردند و دوتاشون شروع به در اوردن لباس هام کردند و یکیشون شروع به #بوسیدن لب هام کرد ازش جدا شدم و لب یکی دیگشون که موهای مشکی و چشم های #آبی داشت رو شروع به بوسیدن کردم. اون دوتای دیگه اون پایین ...😈💦🔞 https://t.me/+qQKhQKImXkY4MjI0 https://t.me/+qQKhQKImXkY4MjI0 پارت واقعی ورود افراد زیر 20 سال ممنوع❌🔞
Hammasini ko'rsatish...
IMG_9986.mp44.14 KB
Repost from TgId: 1440531845
. ❌پارت در کانال عمومی گذاشته شده نه الهام بگیرین نه کپی کنید ❌ ……………….. #پارت۱۰۰ با دیدن قاب عکس شکسته ی شایسته خون در بدنش منجمد می‌شود … اگر شاهرخ ببیند که چه بلایی بر سر قاب یادگاری عشق سابقش آمده است….حتما بازخواست سختی از دیار میکند… به دارا چشم می دوزد…پسرکش ترسیده به او پناه میبرد… صدای گریه ی شاهین…شاهرخ را به سالن می کشاند: _چی شد بابا چرا گریه میکنی؟!… پسرک میان هق هقش به دارا و دیار اشاره میزند: _قاب عکس مامان!!!شکوندنش بابا… عصبی چشم از خرده ریزها میگیرد و خشمگین به دیار چشم میدوزد: _کی همچین کاری کرد؟! دیار سعی بر آرام کردنش دارد: _دارا حواسش نبود…آروم باش…خودم عو…. اجازه نداد حرف بزند…شاهین را در آغوش کشید و رو به دیار فریاد زد: _همین امروز گورتو از این خونه گم میکنی…خسته‌م ازت..چقدر بهت گفتم برو و نرفتی….توله‌تم بردار و برو… دارا هم فرزند خودش بود،نبود؟! چرا شاهین را میخواست و دارا را نه!!!! شاهرخ همچنان دلبسته ی شایسته بود…یک مرده!!!!برای همان مرده …همسر و فرزند زنده‌ش را میکشت… دلیلش فقط دیار بود!!!!اینکه همیشه او را در زندگی اش تحمیلی می دید… اشک به چشمان دیار نشست…شاهرخ همیشه محترمانه با او برخورد میکرد این عصبانیت انگار زخم حرف های مانده روی دلش را باز کرده بود کوتاه آمدن های همیشگی دیار…انگار که گستاخش کرده بود… امروز مادر و پسر را هرچه دوست داشت خطاب میکرد: _واقعا نمیدونستم خورد شدن یه قاب عکس…از خورد کردن همسر و پسرت اهمیت بیشتری داره…تو میخوای ما بریم؟باشه میریم… دارا را در آغوش میکشد…لوازمش را جمع میکند و برای همیشه دل می کند… او هیچوقت دیار و دارا را نخواسته بود!!!برای چه میماند؟…. میرود…. نمیداند و نمیبیند که مرد مغرورش برای داشتن دوباره ی او و پسرکش چگونه همه جا را گز میکند… شاهرخ اما دیر می فهمد…شاید زیادی دم دست بودن دیار باعث شده بود که نفهمد عشقش در عمق جانش ریشه دوانده… https://t.me/+Qd3v19eqn9EwNjdk https://t.me/+Qd3v19eqn9EwNjdk https://t.me/+Qd3v19eqn9EwNjdk ………………………… با امروز دقیقا سه ماه و چهارده روز است که همسر و پسرکش را ندیده است با صدای زنگ گوشی پاسخ می‌دهد : _آقا فکر میکنم پیداشون کردیم…دیار خانوم و آقا دارا رو دیدن که از یه خونه اومدن بیرون و رفتن پاساژ… با خوشحالی لب میزند: _فقط آدرس برام بفرست…زوووود…. با خیال اینکه دیار …همان دیار سابق است…به سمتشان پرواز میکند…. ❌پارت واقعی رمانشه❌ https://t.me/+Qd3v19eqn9EwNjdk https://t.me/+Qd3v19eqn9EwNjdk https://t.me/+Qd3v19eqn9EwNjdk
Hammasini ko'rsatish...
Repost from TgId: 1440531845
‌‌‌‌‌‌‌     ‌‌‌‌  ‌‌ #پارت_77 با حس نزدیک شدنش هق هق گریم بلند تر شدو تو خودم بیشتر جمع شدم.. دستش دور کمرم #حلقه شد، کمی بلندم کرد و آروم کمر شلوارمو گرفتو ازتنم درآورد از صبح اونهمه شیری که به خوردم داده بود حالا اثر کرده بود و با هر تکونی دوباره به #مثانم فشار میاورد سمت میز گوشه اتاق رفت و خمم کرد و دستش نوازشگونه روی باسنم در حال حرکت بود دوتا انگشتشو آروم وارد بهشتم کرد دستگاه مینی وکیومی که موقع بیهوشی داخلم گذاشته بود و من تازه فهمیدم ریلکس در آورد ــ دختر #کوچولو من نتونست خودشو  جلو بقیه نگه داره؟ چکی به لمبره های باسنم زدو زیپ شلوارشو پایین کشید و مردونگی خوش فرمشو بیرون آورد.. با دیدن این حرکتش اونم توی آزمایشگاه تقلایی کردم که دستشو محکم جلو دهنم گذاشت و بی هوا وارد پشتم کرد.. صدای جیغ بلندم توی دهنم خفه شد آمین** نفس عمیقی از حجم این تنگی داغی کشیدم و خشدار و لبریز از شهاوت کنار گوشش لب زدم ــ خب برسیم سراغ تنبیه اصلیت، دستمو برمیدارم نیلا فقط میخوام کوچکترین صدایی ازت جز ناله بشنوم همینجا چالت میکنم چشماشو از درد روهم فشرد و سری ترکون داد نیشخندی زدم و چهار تا انگشتم و تا ته تو حلقش فرو بردم عقی زد و آب دهنشو روی انگشتام ریخت دستمو بیرون اوردم کمی به پشتش مالیدم و دوباره پر قدرت ضربه زدم ناله ای از درد کرد و هق آرومی زد.. ــ یالا دختر غلطای اضافه ای که از صبح انجامش دادیو برام بگو کمی خودمو بیرون کشیدم دوباره واردش کردم که صدای لرزونش بلند شدو گفت ــ اربـ..ـاب.. آههه.. نمیــتونم دیـ..ـگه جـلو خــ..ودمو بــ..ـگــیرم فهمیدم منظورش چیه چشمام برقی زد و سریع بلندش کردمو رو میز به خودم تکیه اش دادمو پاهاشو تا ته باز کردم انگشتامو تند و پر قدرت روی بهشت متورمش حرکت دادم ــ زود باش بریزش بیرون دخترکم بابا ببینه داری دشویی میکنی به خودش پیچ و تابی داد که محکم تر گرفتمش و با کف دستم ضربه های متوالی روی نازش زدم وقتی دیدم سعی داره جلو خودشو بگیره اخم وحشتناکی کردم و بالای مثانشو مشتی زدم که .... https://t.me/+LEyvSPEvi8g4NmY0 https://t.me/+LEyvSPEvi8g4NmY0 اربابی که فیتیش ادرار داره و برای تنبیهش جلوی دانشجوها کاری میکنه کنترل خودشو از دست بده و ....😱🔞💧💦💦 https://t.me/+LEyvSPEvi8g4NmY0 #پزشکی_برده_ای_bdsm🔥❌ #روانپریش_فیتیش_فوق_صحنه_باز🔥❌
Hammasini ko'rsatish...
1
Repost from TgId: 1440531845
رمان پرواز بدونِ بال🏳‍🌈🪽 ژانر: عاشقانه، لزبین - تابش؟ با چشمای بسته زمزمه میکنم: - جونِ تابش - چرا بهم نمیگی تو قلبت چه‌خبره؟ چشمامو باز میکنم. بخاطر اختلاف قدیمون، سرش رو بلند کرده و با اون چشمای خوشگلش مستقیم بهم زل زده. با یه حرکت بلندش میکنم و می‌نشونمش رو کاپوت ماشین. دستامو میذارم دو طرف بدنش. پیشونیم رو می‌چسبونم به پیشونیش. نفس هامون بهم برخورد میکنه. غنچه بی قراره... درست مثل قلب من که داره آتیش میگیره. - خودت نمیدونی؟ گونه‌ام رو نوازش میکنه. - اگه میدونستم می‌پرسیدم؟! با نفس نفس به لباش نگاه میکنم. یه نگاه طولانی. چشمامو ثانیه ای می‌بندم و سعی میکنم به خودم بیام. تابش بدجوری داری گاف میدی... داری چاه خودت رو میکَنی! وقتی چشمامو باز میکنم نگاه غنچه هم به لب های منه، اما سریع نگاهش رو می‌دزده. سوپرایز میشم. شاید اون هم... نه دیوونه نشو... غنچه- چرا نمیگی؟ مغزم درد گرفته انقدر فکر کردم. انگشت شصتم رو نوازش وار می‌کشم رو لباش. یه نگاه به چشماش و یه نگاه به لب هاش. جونم داره در میاد. دارم نابود میشم خدا... پوف کلافه ای کشیده و سرم رو تو گردنش فرو میبرم. نسخ تنشم. گردنش رو بو می‌کشم. - تو همین الانم فهمیدی قضیه چیه فقط می‌ترسی به زبون بیاری. لاله‌ی گوشش رو می‌بوسم و دوباره خیره میشم به چشماش. مطمئنم کل اجزای صورتم گویای همه چیزه... غیر ممکنه نفهمیده باشه! چونه‌ام رو نوازش میکنه و عسلیِ چشماش کمی کدر شده. پیشونیم رو می‌چسبونم به پیشونیش. بذاقش رو قورت میده و خیره میشه به لبام. امشب دومین باره که غنچه به لبای من نگاه می‌کنه و شاید تو مغزمون همدیگه رو بوسیدیم. نفس هاش تنده و میتونم صدای کوبش قلبش رو بشنوم. اما قلب من خیلی محکم تر میزنه... دستش رو میگیرم میذارم رو قلبم. - میشنوی؟ داره از جاش در میاد. میدونی واسه چی؟ https://t.me/+j0W0FGOULmg1NWNh https://t.me/+j0W0FGOULmg1NWNh https://t.me/+j0W0FGOULmg1NWNh https://t.me/+j0W0FGOULmg1NWNh 🏳‍🌈غنچه و تابش، دو دختر از دو دنیای متقاوت. یکی خدمتکار عمارت و اون یکی دخترِ ناز پرورده‌ی پژمان خان... از بچگی با هم بزرگ شدن ولی دنیاشون خیلی با هم فرق داره. تابش که راننده‌ی غنچه هم هست، سال‌هاست عاشقش شده و آرزوش اینه که یه روز بتونه غنچه رو بدست بیاره اما از ترس اینکه همه بفهمن و رسوا بشه لب باز نمیکنه. چون این یه عشقِ ممنوعه ست... خانواده غنچه قراره اون رو با یه پسر پولدار به اسم فرزاد که از خارج برگشته، نامزد کنن و همه چی رو تغییر بدن. حالا غنچه باید بین دلش که پنهونی پیش تابشه و خانواده‌‌اش... یکی رو انتخاب کنه. رمانی عاشقانه درام درباره‌ی عشقِ ممنوعِ بین دو زن، بوسه های پنهانی و تلاش برای بهم رسیدن اما دور از چشم بقیه...🏳‍🌈
Hammasini ko'rsatish...
1
01:00
Video unavailable
🔮طلسم دفع بیماری🪄 💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍 💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری 💎 🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم ❤️‍🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️‍🔥 ✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه 🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد👇ž30 https://t.me/telesmohajat 💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان 👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینی👇 🆔@ostad_seyed_hoseyni ☎️  09213313730 ☯ @telesmohajat
Hammasini ko'rsatish...
22.68 MB
1
00:15
Video unavailable
مشاوره اخذ مدارک دانشگاه آزاد واحدهای معتبر تهران کارشناسی، کارشناسی ارشد، دکترا با استعلام        💥( بدون پیش پرداخت) 💥 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 Telegram : 👇👇👇👇 @irantahsilat_iau Instagram : ³⁰ 👇👇👇👇 Https://instagram.com/uni.irantahsilat جهت ارتباط با ادمین👇: @madrakuni
Hammasini ko'rsatish...
1.39 MB
00:36
Video unavailable
👩‍🍳#ژله_باتیکه_های_میوه 🍁🍂   @ide_luxury   🍂🍁                🕊❤️🕊
Hammasini ko'rsatish...
89263587_621623551992765_5175025434405918011_n_mp4_efg=eyJ2Z_net8.08 MB
4
02:10
Video unavailable
🔶قابل توجه خانم ها👆🏻 افرادی که مشکل چین و چروک های پوستی دارید کلیپ رو کامل ببینید👆🏻👆🏻 این کرم جوان کننده جوری چروکاتون رو از بین میبره که انگار بوتاکس کردین😳👌🏻 برای دریافت اطلاعات بیشتر و سفارش با تخفیف ویژه یلدایی روی لینک زیر کلیک کنید 👇🏻👇🏻 https://landing.saamim.com/cnVBq https://landing.saamim.com/cnVBq
Hammasini ko'rsatish...
Ckb.mp46.42 MB
1
💢 آهنگ جدید علی عبدالمالکی بنام تاج سر 🕹#پاپ
Hammasini ko'rsatish...
4_5765093107741756765.mp33.79 MB